دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

255

من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من

من خودم بودم و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزید

من خودم بودم و دستی که صداقت می کاشت

گر چه در حسرت گندم پوسید

من خودم بودم و هر پنجره ای

که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود

وخدا می داند سادگی از ته دلبستگی ام پیدا بود

من نه عاشق بودم و نه دلداده گیسوی بلند

و نه آلوده به افکار پلید

من به دنبال نگاهی بودم که مرا از پس دیوانگی ام می فهمید

آرزویم این بود دور...اما چه قشنگ

تا روم تا در دروازه نور

تا شوم چیده به شفافی صبح

من به دنبال نگاهی هستم

که مرا از پس دیوانگیم می فهمد