دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2405

زود بیدار شدم برم پیاده روی ولی حالشو ندارم 

امروزم خیلی کار دارم و روز شلوغیه و بهتره اول صبح خودمو خسته نکنم 

بشینم بقیه جزوه مو بنویسم

دیشب یادم رفت بنویسم دیروز تو آرایشگاه که بودم یه کتاب پی دی افی که سفرنامه بود را تموم کردم 

تو استخر هم هی رفتم زیر آب و با خودم حرف زدم!

خلاصه تمام اون چند ساعت مفید بود

6:58

خونه را مرتب کردم و صبحانه خوردم 

جزوه ننوشتم به جاش درباره بایزید بسطامی خوندم و یه مستند دیدم

با گردورفتیم جواب آزمایشمو گرفتم 

بعد رفتیم معاینه چشم 

بعد خرید 

الانم ناهار و خواب 

از وقتی میخوام وقتم تلف نشه چقدر کار ریخته سرم 

13:18

رفتم جشن مدرسه و یک ساعت نمایش شاد نگاه کردم و آهنگ و دست و جیغ و هوراااا 

بعد سر و کله زدن با املاکی و....

و بالاخره کارای امروز تموم شد

دارم از خستگی می میرم ولی خوبه حسُّم!

21:04

روز چهارم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد