دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2438

صبح گردو را راهی مدرسه کردم با کلی غر غر و جنگ اعصاب

بعد با استرس رفتم برای امتحان رانندگی و یه ساعتی اونجا طول کشید و بعد رفتم آموزشگاه برای بقیه کارای قبولی 

بعد پیاده اومدم خونه و الان در حال استراحتم 

امروز یکمی به خودم جایزه میدم و یه ساعتی آهنگ گوش میدم و بازی و بعد میرم سراغ کارام 

10:13

تا الان بیکار بودم فقط چند تا طرح برای دیوار کلاس سیو کردم.کی حال داره از این کارا بکنه ! لابد منِ بی هنر

چه گرفتاری شدم.بازم یه کار عملی دیگه.آخه چرااااا

نمیدونم با نمد درست کنم یا کاغذ رنگی 

قایق درست کردن با کاغذ باطله های تو دستم بزرگترین هنری بوده که این چند سال تو مدرسه از خودم نشون دادم 

یکمی بخوابم و برسم به بقیه کارام

12:52

دارم خونه تکونی میکنم.فعلا کمد دیواری را ریختم بیرون

15:49

تا ساعت 7 که مشغول مرتب کردن کمد بودم بعد هم که باید میرفتم املاک و ...

الان هم به شدت خوابم میاد

21:19

روز شانزدهم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد