دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2358

دیروز که همه چی افتضاح پیش رفت امروز هم در ادامه اش کلی کاردارم ولی اشکال نداره کم نمیارم

6:35

خب به سلامتی یه کار دیگه هم به هزار کاری که امروز داشتم اضافه شد

دیروزقبل بیرون رفتن  قبضهای برق کل ساختمون جلو در افتاده بود و فرصت نمیشد بزارم رو برد و گذاشتم تو کیفم تا گم نشه و جناب دزد برد که پرداخت کنه!

حالا اداره برق رفتن و گرفتن قبض جدید هم به کارام اضافه شد

الان دلم میخواد اون دزد عوضی را نفرین کنم ولی خوشبختانه دیگه به کارما اعتقادی ندارم پس اصلا به اون دزد فکر نمیکنم و انرژی ذهنمو برای این چیزا نمیزارم 

فقط به خودم لعنت میفرستم که چرا بی احتیاطی کردم و وقتی صدا ی موتور اومد نرفتم تو پیاده رو

6:58

تازه برگشتم خونه

14:45

داغونم ولی زندگی باید کرد

17:19

روز نکبتی بود

21:10

روز نوزدهم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد