دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2631

دیروز را گذاشتم برای فکر کردن به گذشته 

از لحظه ای که همو دیدیم تا آخرین باری که همون سال تو اصفهان دیدمت 

تو راهروی کنار پله ها منتظر بودم کارتم صادر بشه که تو اومدی داخل سر تا پا آبی یه کیف هم انداخته بودی این اولین تصویره 

 تو تاکسی بودم و تو با دوستت تو چهارباغ بودی و این آخرین تصویریه که از اون سال دارم 

و بین این دو تصویر را هزار بار برای خودم مرور کردم 

و امروز برگشتم به زمان حال و حرفهای دیروزمون و  عشقی که  بعد ۲۴ سال هنوز زنده است

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد