دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

امروز همش دلم گریه می خواد مثلا الان یاد مادربزرگم افتادم و دلم می خواد یک بار دیگه  تو خونه اش ببینمش از پله ها تند تند بالا پایین بره مامانمو صدا کنه با پدربزرگم دعوا کنه کشمش پلوی خوشمزه بپزه و همین جوری که ساکته به کارهای ما نگاه کنه و من احساس کنم یه دختر خنگ دست و پا چلفتی ام ولی نبودم وگرنه اونقدر بهم امیدوار نبود و ازم انتظار موفقیت نداشت 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد