دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

83

از وسط دو تا ماشین که نزدیک هم پارک شده اند رد نشو

احتمال تصادفت با گربه زیاده

82

می دونی از این موضوع خاطره بد دارم

برای همین خواستی توجیه کنی

فایده نداره

81

همیشه کلی ناله می کرد و از بدبختیاش می گفت

مالی,خانوادگی,عاطفی,جسمی

منم دلداریش می دادم

تا اینکه حوصلمو سر برد

......


نوشته بود حالش خوب نیست

نگرانش شدم

نوشتم چی شده

نوشت جراحی کرده

نگران تر شدم 

دوباره باهاش حرف زدم

پرسیدم چی شده

گفت می گم

تو چه خبر

این بار من شروع کردم

تا تونستم از بدبختیای داشته و نداشتم حرف زدم

شاید دلش خنک بشه و کمتر ناله کنه

گفتم و گفتم

خیلی آروم گفت

آخی طفلکی

چقدر گرفتاری

ایشالا حل می شه

من که روزای خیلی خوبی دارم

کارم ...

نامزدم....

درسم...

گفتم پس چرا حالت بد بود؟

گفت آخه اون روز بعد از جراحیم بود.حالم بد بود و می خواستم با یک دوست درددل کنم

پرسیدم چه جراحی کردی؟

گفت هیچی.پام....

مشکل خاصی نبود


ای بمیری خب زودتر می گفتی من اینقدر خودمو ضایع نمی کردم

80

آدمهایی که بهشون فکر می کنی و دوستشون داری خودشون خود به خود,بدون تلفن و اس ام اس و ایمیل و مسیج و کامنت و لایک و ... می فهمیدند.


79

نمی دونی تو که عاشـــــــــــــــــق نبودی چه سخته مرگ گل برای گلدون

گل و گلدون چه شبها نشستند بی بهانه واسه هم قصه گفتند عاشقانه

چه تلخه چه تلخه باید تنها بمونه قلب گلدون

مثل من که بی تو نشستم زیر بارون زمستون


هنــــــــــــوزم این آهنگو دوست دارم

78

جانم به این بارون که هنوز می باره

77

اینقدر تو هر کاری افراط می کنم؟

صفحه اول یاهو

مکعب روبیک...

چشمامو می بندم,وسوسه نشم


76

می دونم بخاطر تولدت و کادو گرفتن و کیک خوردن هم که شده فعلا دعوا و قهر نداریم

ولی نمی دونم تا تولد من پرچم سفید بالا می مونه یا نه

75

اون:برای .... رفته بودیم خواستگاری

من:آره.شنیدم.مبارکه.چه جور دختری بود؟

اون:خیلی لاغر بود.رنگشم پریده بود

من تو دلم:مگه (دور از جون!) رفته بودید گوسفند بخرید؟!

من:خب بعد ازدواج چاق می شه

اون:پدرش دیابت داره مادرشم ناراحتی قلبی

من تو دلم:شما هم ناراحتی مغزی

تو روحتون با این معیاراتون

74

می گه شتولی؟

مهره اش رو می زنم

می گه باهات قهلم

هیچی نمی گم

می گه چرا اینقدر ساکتی

می گم اومدم بازی کنم نه چت

......

کم مونده بود سگ مارس بشه 

نه, دختر نبود



73

خیلی از دختر پسرایی که قبل از ازدواج فکر می کنید اشکولند و انتخابشون نمی کنید بعد از ازدواج همسران نمونه ای خواهند شد

72

منت کشیِ تو و خریت من

71

روز اول همه رمانتیک شده بودند

روز دوم دپرس

روز سوم عصبانی

این هوای بارونی رو می گم

70

خیلی از اینایی که همش دم از کوروش بزرگ می زنند دقیقا همونایی هستند که خیلی جاها آبروی ایران و ایرانی را می برنند

69

امروز تعطیل می شد 

68

جمعه 6 آبان هم تموم شد

بریم بخوابیم

67

امروز هوا بد جوری دو نفره بود

66

تو میدون هیچ کس نبود

با گردو کلی زیر بارون دویدیم و خندیدیم

تو هم نبودی بهمون بگی این دیوونه بازیا چیه

65

راه اندازی داریم

شیفتم

باید تا هفته دیگه کار رو تموم کنیم

........

تو با کار سرگرم شدی و من با گردو

می گذره

64

راهی برای رفع دل گرفتگی عصر جمعه این که

قبل از غروب بری تو سینما,

بعد از غروب بیای بیرون

63

رفته بودم خونه مامانم

62

روزای ابری

وقتی از زیر درختی رد می شم

دوست دارم سرمو بالا بگیرم

و همونجوری حرکت کنم

اون روز به گردو هم یاد دادم 

هر دومون سربالا می رفتیم

رهگذرها با تعجب نگاه می کردند

چه اهمیتی داره


61

خوبم ولی از حالا نگران غروبم

60

می خواست تو این هوا تو جاده بودم

59

جمعه پاییزی و بارونی , صدای سهیل نفیسی

.....      


58

می خوام بهت بگم

کاش فیلم اون روزا را بسازی

تا اونجا که

ما بودیم و نقش جهان

تا اونجا که سکوت ما تو مسجد شاه هفت بار تکرار می شد 

تا جایی که هنوز از هشت بهشت هبوط نکرده بودیم

تا جایی که از رو ایوون عالی قاپو می پریدیم

تا اونجا که ستون های چهل ستون رو می شمردیم

تا اونجا که همه چی خوب بود

داستان ما همونجا تموم شد


57

باید ذخیره خاطرات خوبت زیاد باشه

تا در گند ترین لحظات زندگیت

یادآوریشون

سرگرمت کنه


56

می خواد موهامو با تیغ بزنم


55

می گه خیلی خوش شانسی

می گم تو زیادی بد شانسی

54

کور دنده ام نرم

53

نه حوصله خوندن داری نه خوردن

نه نوشتن نه خوابیدن

نه خندیدن نه گریه کردن

نه شنیدن نه حرف زدن

برو بمیر. آخه آدمی تو؟


52

اندازه حبه انگور و تعداد هسته هاش هیچ نسبتی با هم نداره

51

هیچ فال و طالعی نمی تونه تو را رمز گشایی کنه

50

باید می رفتم ... که نرفتم

می رفتم حالم بهتر می شد ولی این استاد جدید اصلا جذبم نکرده

نمی خوام بیشتر از این زده بشم

باید بازم با استاد خودم باشم 



49

بارون تند شده

گردو,شال رنگ وارنگشو می پیچه دور گردنش

چتر قرمزش را بر میداره

....

زنگ می زنی می گی دیر میام

می گم ما میریم بیرون

می گی مگه بارون نمیاد

می گم میاد.واسه همین میریم

صدات انگار از ته چاه در میاد,می گی باشه,خداحافظ

48

دوباره خوندن کتاب...

پله پله تا ملاقات خدا,زندگی مولانا

چرا گرفتم؟

نمی دونم

بالای این پله ها دنبال چی هستم خودم هم نمی دونم

شاید تاثیر سجاده ای باشه که سوغاتی گرفتم!

47

هفت صبح,وقتی که نم نم بارون می اومد

دوستی که چند ماهی بود ازش بی خبر بودم

 بهم اس داد

از دلتنگی و بارون و خاطره ها و غصه ها نوشته بود

حتما خیلی دلش گرفته بود

باید بهش زنگ می زدم

 نزدم 

نباید اون حس رو ازش می گرفتم

46

امروز

منوچهر

می شناسیش

همونی که همه فکر می کنند دیوونست

همونی که یا موز می فروشه یا آدامس موزی

همونی که به همه سلام می کنه

بهم سلام نکرد

گفت

خسته نباشید

من بهش سلام کردم

و به خودم گفتم

خسته ام

 یه دنیا خسته ام

45

شدت ناراحتیم با بلندی صدای خنده ام رابطه عکس داره

44

می دونم خیلی زود میای برای آشتی و بازم همون دروغها و قولهای همیشگی

به خودم دروغ نمی گم

می دونم که بازم گولت را می خورم