دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

163

چند روزه با نازنین قهر کرده

دیروز دیدم عکسی که تو کامپیوتر, از خودش و نازنین داره را باز کرده و داره نگاه می کنه

پیش خودم فکر کردم حتما دلش تنگ شده و فردا آشتی می کنه

بعد از چند دقیقه صدایم کرد و گفت مامان بیا این عکسو ببین

رفتم دیدم عکس را با برنامه paint باز کرده

یک سبیل آتشین برای نازنین کشیده

تمام صورتش را پر از خالهای آبی کرده

دو تا شاخ قرمز هم براش گذاشته


162

بالاخره روزی می فهمی که من دیوانه هستم نه خاص

161

نه بهشت تو نه جهنم من

همین دنیا

160

می گی زن باید مو بلند باشه

من از موی بلند خوشم میاد

و من دارم فکر می کنم کدوم آرایشگری حاضر می شه موهای منو با تیغ بزنه

159

یعنی می خوای بگی تو منو درک می کنی؟

خوش بحال من

که بالاخره یکی منو فهمید

هنوز ساخته نشده

158

فکر کن سال نود به آهنگهای عاشقانه و قدیمی سیاوش صحنه گوش بدی و همون حسی را داشته باشی که تو دهه شصت داشتی


157

سن که میره بالا در برزخ عجیبی می افتی

از یک طرف می فهمی که نباید حسرت چیزی به دلت بمونه 

از طرف دیگه فکر می کنی دیگه از تو گذشته  

و این جور وقتها فقط میزان دیوانگی و جسارتی که از جوانی نگه داشتی میتونه به کمکت بیاد

156

سری کتابهای آمبر بروان را روی میزش چیده

قبلا هر کدوم را چندین بار خونده ولی این چند روز همه را یک بار دیگه خوند

و این یعنی اینقدر بزرگ شده که اهمیت فصل امتحانات را خوب بفهمه!


155

ناراحتی کسی که قبلا اذیتم کرده را می بینم خوشحال می شم و دلم خنک می شه

بعد خودم با خودم دعوام می شه

به خودم می گم

هیچ وقت از ناراحتی هیچ کس خوشحال نشو حتی بدترین دشمنت وکلی از این حرفای قشنگ

هی می گم و هی می گم

دست بردار هم نیستم

اون وقت خودم برای اینکه از این نصیحت شنیدن خلاص بشم

می گم باشه

دیگه قول میدم بچه خوبی بشم

چشم

بعد میرم اون گوشه خنک دلم تا هوایی عوض کنم


154

تو برای خودت

من برای خودم

به کجا می رسیم

نمی دونم

153

هر چی می گردی هیچ موضوعی برای خوشحالی یا حتی ناراحتی پیدا نمی کنی

اون وقت فقط باید کیوسک گوش بدی

152

بگو ابر بباره

مـــــــــــــــــــــی خوام جون بگیرم


151

از دیروز که بحث اینترنت ملی بالا گرفته کلی غصه خوردم
فکر کردم یه سری برم انقلاب و دوباره کتاب خوان بشم
 مجله جدول نصفه حل شده ای که ته کشو بود را دم دست گذاشتم
تا همه چی بهم نریخته از سایتی که فیلم سفارش میدم کلی فیلم بگیرم
هنوز کلاس خیاطی هست؟!
برای ارشد درس بخونم البته یواشکی افراد خانه چون می دونم بفهمند جیغشون میره هوا که من دوباره شروع کردم
 دوستام چی؟
دوستان قدیمی و جدیدی که تو این مدت پیدا کرده بودم
به خصوص قدیمیها و اونایی که دیگه ایران نیستند
اونایی که سالها ازشون دلخور بودم و وقتی به برکت وجود اینترنت دوباره  مقابل همدیگه قرار گرفتیم فهمیدم هنوز هم همدیگرو دوست داریم
فهمیدم هنوز هم یاداوری اون روزا برامون شیرینه
و حالا ...
نمی دونم چی می شه
مزرعه ام را چکار کنم
مغازده دارهای میدون نقش جهان می گفتند این خارجی ها برای هر چیزی پول میدند
خوبه برم تو صفحه اصلی فارم ویل
بنویسم خانمها و آقایون
من تو ایران زندگی می کنم
یعنی دیگه همه دنیا می دونند ایران کجاست؟
پدرم تعریف می کرد قبل از انقلاب تو آمریکا وقتی به یکی گفته بوده ایرانیه,امریکاییه ازش پرسیده بوده
CAMEL؟
حالا لابد همه ما رو به بمب اتم می شناسند
به هر چی می خواهند بشناسند
باید بهشون بگم  اینترنت ما می خواد ملی بشه
و لابد اونا فکر می کنند این چه پیشرفت عظیمی می تونه باشه و من چطوری بهشون بفهمونم که نتیجه این ملی شدن اینه که من دیگه نمی تونم برم تو مزرعه مجازی خودم
یعنی دیگه باید از عالم مجازی و توهم بیرون بیاییم
باید چشمامون را به حقایق باز کنیم و ببینیم تو چه خراب شده ای زندگی می کنیم
چند دلار قیمت بزارم؟
با این مزرعه ای که من ساختم صد دلار هم کمه
صد دلار به قیمت امروز می شه 150000
ولی به قیمت هفته دیگه احتمالا دوباره می شه 180000
اینا را از خودم در نمیارم
دیروز یه آقای قد بلند و با شخصیت پشت سرم بود و داشت با موبایلش حرف می زد
گفت فردا پایین میاد
یه دوستی داشتم که می گفت تو این مملکت تنها چیزی که پایین میاد شورته

گوشام را تیز کردم

گفت چهارشنبه پنج شنبه می شه 1500 و نخریدنش ریسکه چون کمتر از این نمی شه و هفته دیگه دوباره بالا میره

یاد یه فیلمی قدیمی افتادم
یارو یه روزنامه می اومد در خونش و اخبار فردا را می خوند و ازش استفاده می کرد
خب این آقای با شخصیت شاید شانس من بود و باید ازش استفاده می کردم
اومدم خونه و حساب کتاب کردم و دیدم اگه قسط های عقب افتاده بانک مسکن را ندم و اون پنجاه تومنی هم که تو بانک دارم بردارم به اضافه تتمه حقوقم و برم دلار 1500 بخرم و بعد 1800 هم بفروشم بازم پول خیلی کمی دستم رو می گیره
بی خیال بابا
ما را چه به این کارا
برای اینکه خودمو گول بزنم به خودم گفتم اصلا این پولا باد آورده حساب می شه و هیچ باد آورده ای بهم نمی سازه
همون حراج مزرعه بهترین کاره
من چند ماهه برای این مزرعه زحمت کشیدم
شارژ اینترنت مصرف کردم
وقت گذاشتم
با این اینترنت کلنگ هی صفحه رفرش کردم و کردم
گاو دوشیدم و گندم چیدم
حالا همینجوری در این دنیای مجازی رهاش کنم که چی؟
خدا باعثو بانیش را لعنت کنه
چرا من فکر کی کنم کار جنت... باید باشه
کلاغ
از بس تو اینترنت براش جوک ساختند حالا میخواد حال همرو بگیره
ظاهرا چاره کار اینترنت ماهواره ای باید باشه و لابد باید دوباره کلی هزینه کنیم
باید ببینیم وارد کننده اش کی هست
شایدم اون پشت قضیه ملی شدن باشه
یه زمانی گفتند تخم مرغ شانسی نخرید سرطان زاست بعد لپ لپ در اومد
بعد چای و برنج ها با مارک های مخصوص سرطان زا شد
بعد نوبت آب معدنی شد
 اصلا اینا همشون دستشون تو یه کاسه هست
ریختند دیش ها را جمع کردند
اونی که دیش وارد می کنه
نصاب ها
اونایی که گیرنده دیجیتال می فروشند همشون با هم هستند
حالا که قراره ملی بشه  چرا حرف نزنم
چرا بترسم
فوقش اینه که فیلتر می شه به جهنم
کاش بدونم روز آخر کی می شه و اونوقت هر چی دلم خواست و به هر کی که دلم خواست فحش بدم
تا اون موقع برم ذخیره لغتی فحشم را زیاد کنم
تخته نرد هم لابد تعطیل
باید برم تو پارک با پیرمردها بازی کنم
مزرعه را چه کنم
باید از خواهرم کمک بگیرم
زبان انگلیسیش خوبه
می دونم مسخرم می کنه
اشکال نداره
وقتی ببینه شوخی ندارم قبول می کنه
بعدشم لپ تاپ را بفروشم
می خوام چکار
آینه دق؟
ظاهرش که بد نیست
تابستون دو سال پیش  گردو رو کیبردش یخمک ریخته بود
زیر دکمه E
هر وقت فشارش میدادم یخمک های خشک شده زیرش خرد می شد
بعد چند دقیقه آب می شد و دیگه کمتر صدا می داد
نمی دونم چی شد درست شد
احتمالا ملکول های یخمک اون زیر تجزیه شد
با پول مزرعه و لپ تاپ غاز می خرم
غاز چرونی کار سختیه
بعضی از غاز ها وحشی هستند
پدر بزرگم وقتی رفت تو روستا زندگی کرد انواع حیوانات اهلی را داشت
غاز ها از همه بدتر بودند
دنبالمون می کردند
و صداهای وحشتناکی از خودشون در می آوردند
اون خونه الان خالی مونده
کاش انتقالی بگیرم برم روستا غاز چرونی
خان کلوچه و گردو هم خودشون می دونند
هر وقت خواستند بیان اونجا بهم سر بزنند
منم می شم کوکب خانم
براشون نیمروی غاز درست می کنم
چقدر چرندیات می گم
پاشم برم قسط بانک را بدم
این مملکت اینقدر خر تو خره که 5 ماهه  قسط ندادم و هیچ کاری نکردند
سرشون تو آخوره و دارند اختلاس می کنند

150

تصور اینترنت ملی به اندازه تصور زندگی بعد از مرگ گنگ و پیچیده است

149

همش می پرسید چند سالته

چند تا بچه داری

دیدم بی خیال نمی شه

گفتم شش هفت تا بچه دارم

نوه هم دارم

چند روز بعد پرسید

تنهایی؟

گفتم نه,نوه ام هم پیشمه

گفت شوهرت کجاست

گفتم خودم شوهرش هستم

گفت اِ پس شما شوهر ... هستید؟

گفتم آره

گفت می گم چقدر بازیش عوض شده

گفتم چطور؟

گفت شما بیشتر از خانمتون تک می دی

گفتم خانمها محتاط تر بازی می کنند

گفت بله درسته

!!!

نمی خواستم سرکار بزارمش ولی تقصیر خود فضولش بود

آخه پسر هم اینقدر خر و زودباور

اَه

148

این های بای بزرگا چند تا توشون هست؟

لعنتی همچین رفتی رو اعصابم که نفهمیدم تو چند ثانیه همش را خوردم

147

با یک اشتباه تاریخی به این دنیا دعوت شد

146

گفتم نمی دونم چی بگم

گفت تو هیچی نگو,من می گم

 گفت اونی که نباید می گفت 

نگفتم اونی که باید می گفتم

145

وقتی یه حریف قَدَر ازت باخت,بازی بعدی فقط میاد برای مارس کردنت

دیگه باهاش بازی نکن

144

دلش را باخت

143

تو بچگی با یکی از بچه های فامیل بازی مخصوصی به اسم بنا بازی داشتیم

یکی بالای ایوان می ایستاد و یکی پایین

از روی بند رخت کنار دیوار, نخی یا طنابی رد می کردیم و به سرش پاره آجری,کیسه ای, پارچ یا سطل و اگه حواس مامانها نبود آفتابه می بستیم

اونی که پایین بود سرش را می گرفت بالا و می گفت, اومد

و اونی که بالا بود می گفت گرفتم و با چه دقت و زحمتی این بار مثلا سنگین را می کشید

هنوزم بزرگ شدیم هر وقت همدیگرو می بینیم از اون بازی ویژه یاد می کنیم

مطمئنم اگه اون موقع یکی از ما می پرسید بعدا دوست دارید چکاره شوید حتما می گفتیم عمله

142

یکی تو فامیلمون هست که سالهاست ازم دلخوره و هیچ وقت پیش نیومده این دلخوری تقریبا بی دلیل بر طرف بشه

حالا هیچ ارتباطی نیست. نه رفت و آمدی, نه تلفنی نه اس ام اس , اصلا ما شماره همو نداریم, نه ایمیلی چون اون موقع که قهر کردیم از این قرتی بازیا نبود و نه حتی دیدار تو مهمونی های فامیل که توضیح دلیلش طولانیه 

تازگیا زیاد میاد تو خوابم.می دونم زندس و به شکل احمقانه ای میزارم به حساب اینکه بهم فکر می کنه

منم سعی می کنم بهش فکر کنم تا شاید برم تو خوابش

تو فکرم بهش می گم

الاغ تو اگه..... اول از خودم می پرسیدی

احمق من اگه ...... که اونجوری نمی گفتم

دیوونه اون اگه .....................................

نفهم ما اگه ...... .................................

و هر روز این دیالوگ را با دقت هر چه تمام تر تکرار می کنم تا روحم حفظ بشه و شب که رفت گشت و گذار, اون طرفی هم بره و اینا را تقدیمش کنه تا این دفعه با دلیل ازم دلخور بشه

141

توله شیرها  تهران را با جنگل اشتباه گرفته اند یا درست آیا؟

140

اینایی که تو این هوای آلوده تهران پیاده روی و ورزش می کنند دقیقا با خودشون چی فکر می کنند؟

139

شب یلدا خونه مادر شوهر دعوتم

خواهر کوچیکه شیفته

خواهر بزرگه هم اصلا نگفته برنامه اش چیه ولی می دونم خونه مامان نمیره

مامان امشب تنهاست

فکر نکنم خودش به اندازه من درگیر تنهاییش باشه


بعدا:شب اینقدر طولانی بود که من خودم را به مامانم هم برسونم

138

پاییز قشنگی بود


137

دوازده شب به بعد نمی تونم با اسم خودم بازی کنم

آقایون جنبشو ندارند

136

یه مرد نیمروی خونه مادرش را به بهترین غذای همسرش ترجیح میده


135

خونه رنگ می کنیم و همه چی بهم ریخته

گردو رفته خونه مادربزرگش و من از فرصت استفاده می کنم تا وسایلش را مرتب کنم

باباش می گه چیزایی که لازم نداره را بریز دور

می گم لازم نداره ولی ازشون خاطره داره

می گه چندتاشو نگه دار برای خاطره, بقیه را بریز

می گم تو می شینی با خواهر برادرات از گذشته ها و بچگیتون تعریف می کنید

من با خواهرام

گردو با کی می خواد خاطره زنده کنه؟

شاید این وسایلی که به نظر ما دور ریختنیه بعدا بتونه یکمی از تنهاییش را پر کنه

134

از دور صدای ضبط ماشین می اومد

نزدیک پنجره کلاس که رسید صدای ضبط بلندتر شد 

یکی عاشقانه می خوند

دخترایی که آخر کلاس نشسته بودند برگشتند و به مریم نگاه کردند

مریم با ذوق خنده ای کرد و لپاش سرخ شد

معلوم بود تو دلش قند آب شده

معلم خواست آخر این قصه تکراری را برای مریم تعریف کنه 

ولی به خاطر برق عشقی که تو چشمای مریم بود, دلش نیومد

نباید خوشی اون لحظه را ازش می گرفت

نگاهش کرد

پرسید شنیدی؟

تمام صورت مریم خنده شد,جواب داد بله

معلم گفت پس دیگه حواستو بیار تو کلاس


133

تلفن زنگ می خوره

گوشی را بر می دارم

یه دختر نوجوون سلام می کنه

می گه خاله گردو هست؟

با تعجب می پرسم شما؟!

می گه خاله منم نازنین دیگه

سعی می کنم صدای بچه گانه نازنین را یادم بیارم


گردوی من و دوستاش بزرگ شدند


132

می گه تابستون یه سفر یک روزه رفتم ...

می گم چرا یک روزه؟

می گه یکی از دوستام دعوتم کرده بود

می گم نمی دونستم اونجا دوستی داری

می گه استانبول که رفته بودم با یه آقای ...ی  دوست شدم

می گم مرد یا پسر؟

می گه مرد بود ولی انگار با خانمش مشکل داشت

می گم چه جوری رفتی؟

می گه برای بلیط هواپیما به حسابم پول واریز کرده بود

صبح رفتم عصر برگشتم

می گه خونه ای جایی نرفتیما

فقط تو شهر چرخیدیم

دستم حتی بهم نزد

می گم با هواپیما برگشتی؟

می گه نه خودش با ماشینش برگردوندم تهران که بیشتر با هم باشیم

از همون جا هم برگشت شهرش که شب خونه باشه

می گم یعنی خانمش فکر می کرد این سر کاره؟

می گه آره ,برای دیر رسیدن شب هم حتما بهونه ای داشته بگه

می گم چرا شریک خیانت یه مرد می شی؟

می گه ما که کاری نکردیم که خیانت باشه

این مرد در هر صورت به زنش وفادار نیست

من نمی رفتم با یکی دیگه می رفت بیرون

چرا من خودمو از این خوشی محروم کنم 

می گم فکر می کنی برای زنش هم این قدر وقت بزاره یا این قدر خودش را به زحمت بندازه؟

می گه نمی دونم و نمی خوام هم بدونم

هیچی نمی گم

131

گردو:هوس لاک کردم

من:نمی شه.فردا می خوای بری مدرسه

گردو:ناخن ها را شنبه دیدند.دیگه نمی بینند

من:چه ببینند چه نبینند باید قانون مدرسه را رعایت کنی

گردو:تو لاک دوست نداری به من چه؟من دلم می خواد لاک بزنم

130

سالهاست که شهزاده رویاهام را می بینم

با هم حرف می زنیم

می خندیم

تنها کسی که عشق واقعی را تو چشماش دیدم,

وقتی نوازشم می کنه

تنها کسی که منو به خاطر خودم می خواد

غریبه ای که بیشتر از هر آشنایی بهم آرامش میده

دیشب هم اومده بوده

یادم نمیاد چی شد فقط می دونم بوده

حس خوبی که بعد از بیداری داشتم اینو می گه

سالهاست که باور کردم این رویا حقیقتی نداره

129

همه را برق می گیره اونوقت برای ما یه دختر ل...ین فرند رکوئست می فرسته!

128

 مادر:وفاداری چیز بدیه... آدم های وفادار همیشه تنها می مونن

سینما پارادیزو

127

هیچ شام مهتابی کنار هیچ کسی ننشسته بودم یا اگه نشسته بودم حواسم به آفتاب مهتاب نبوده با این حال عجیب با آقامون داریوش همذات پنداری می کنم

126

یک معلم نه ماه با یک مشت بچه زبون نفهم سرو کله می زنه, می شه معلم نمونه مدرسه ,یک دست پارچ و لیوان ایرانی جایزه می گیره

و

یک فوتبالیست نود دقیقه بازی می کنه می شه بهترین بازیکن زمین,یک میلیون تومان جایزه

می گیره

125

غروب جمعه

وقتی می خوای از شدت تنهایی

به اینترنت پناه ببری

بفهمی شارژت تموم شده


124

اولین بار بود که اینجوری سرما می خوردی

خودت به خودت می خندیدی که مثل پیرمردها گرم کن پوشیدی

خوابیدی و ناله می کنی و شلغم و لیمو شیرین می خوری

تا پیرمردی که خیلی مونده ولی کم کم داری سن خودت را باور می کنی