برای شروع خواستم با شجریان شروع کنم ولی نتیجه خوب نبود و همچنان نمیتونم سنتی گوش بدم
ترجیح دادم آهنگی که باهاش عاشق شدم را گوش بدم
ظاهرا نمیخوام پیر بشم
هوای بارونی امروز برای قدم زدن تو تهران عالیه ولی من ترجیح میدم تو خونه زیر پتو بشینم و ازپشت پنجره بارون را نگاه کنم
آره مثل قبل پر انرژی نیستم ولی احساس افسردگی ندارم و فقط آرام و قرارم بیشتر شده
اینقدر تو زندگیم رفتم و دیدم که فکر کنم بد نباشه دیگه بیشتر بشینم تو خونه و با آرامش از زندگی لذت ببرم
هرچند که مطمئنم تا آخر عمر در حال رفتنم ولی این رفتن ها باید کمتر بشه
احساس میکنم به قله رسیدم و دیگه باید از سراشیبی لذت ببرم و هر قدمی که برمیدارم یادم باشه که چه سخت بالا رفتم
کلی فیلم و کتاب و موسیقی مخصوص این دوران گذاشتم
دیگه باید شروع کنم
تب و گلو درد داری و من مادر مهربان شایدم عجیب غریب و بی مسئولیت بجای اینکه سوپ بدمزه درست کنم برات پیتزا و پاستا سفارش میدم
هیچ غذایی سرماخوردگی را بهتر و بدترنمیکنه ولی حال خوب تحمل بیماری را که راحت میکنه
لعنتی بازم موهات
الان با اولین بارون پاییزی خیلیا از افسردگی و عاشقیت و دلتنگی خفه میشن و بی خیال ترین خودمم که پنجره را باز کردم و با صدای بارون کیف میکنم و نوشابه میخورم
چقدر خوبه که هنوز به خوابم میای
کنار هم بودیم میگفتیم و میخندیدیم
منتظر بودیم دور و برمون خلوت بشه و همدیگرو بوس کنیم
بلندگوی هیئت پای پنجره ما ایستاده و داره نوحه میخونه و برای اموات دعا میکنه
بدنم تو تب میسوزه
براش از دوست داشتن مینویسم
ابی میخونه
"منو به خلوتت ببر"
ابرک
یکیشون میگه رژ پررنگ میزنی خوشگل هستی خوشگل تر میشی میگم امروز حواسم نبود پر رنگ شد
اون یکی میگه رو ناخن مصنوعی لاک بزنی میشه نماز خوند؟ میگم الان نماز نمیخونم
یکی دیگشون کمر باریک منو برام میخونه
ولی وقتی فردا با چشمای پف کرده بعد گریه شبونه رفتم مدرسه یکیشون نمیگه چه مرگته؟ چه دردی را زیر لاک و رژ قایم میکنی
چرا نمیخوام قبول کنم که تو زندگیم خیلی اشتباه کردم؟
یه زخمهایی بعد از 14 سال سر باز کرده و دردش داره دیوونه ام میکنه
نکنه باعث سکته و مرگ پدرم شدم؟
نکنه فهمیده بوده که من و اون پست فطرت چه مشکلی داریم؟
چرا تو اون سفر شمال بیشتر از همیشه بهم محبت میکرد؟
نکنه میدونست داره میره
چرا اون سفر اینقدر عجیب بود؟
اون شب آخر با کامپیوتر ورق بازی میکرد و سیما بینا گوش میداد به چی فکر میکرد؟
این خشم درونم کی تموم میشه؟
چرا بعد از این همه سال نمیتونم با رفتنش کنار بیام؟
چرا به روزهای سیاه و تنهایی ما فکر نکرد؟
اگه میخواست میتونست از خدا فرصت زندگی بخواد
چرا از زندگی دل کند؟
اون لحظه ای که تو قبر خاک میریختن سیاه ترین لحظه زندگیمه هیچ وقت اون رنج و درد کم نمیشه
کاش تو خواب موهای دختر کوچولوش را آروم برس میکشید و با حوصله فر موهاشو باز میکرد
کاش اینجا را میخوند
آرامش قبل طوفان
الان تقوی و عمل صالح چه دردی از من دوا میکنه
انتظار داره از فیلمش تعریف کنم
میدونه لاله زار نقطه ضعف منه و میگه لاله زار چی؟اون قسمتشو دوست نداشتی و مجبورمیشم اعتراف کنم که اون قسمتهای فیلم منو یاد اون روز انداخته و مثل...کیف میکنه
دلم میخواست قبل خواب به یکی فکر کنم و تازه فهمیدم دنیام چقدر خالی شده