دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

3162

مادر شوهر سابق بازم بهم پیام داد این دفعه به بهانه روز معلم 

دلم براش می سوزه 

3161

  Gifted 

Marc webb

3160

یکی پیام نمیده از ترس اینکه من بگم وای این تحفه چرا پیام داد یکی دیگه پیام نمیده از ترس اینکه من بگم آخ جون این پیام داد 

در حال حاضر  با این حال بد و درد پریودی که دارم جواب جفتشون یه جمله بود...

3159

هنوزم در امتداد شب احساساتیم می کنه

3158

با شیرین شیرین گفتنت فرهاد نمی شوی 

گوگوش

3157

امسال روز معلم از جمعه شروع شد

این چه رسمیه که هر مناسبت را از چند روز قبلش تبریک میگن؟

3156

خوب معلومه عشق منی همه کسم 

آرزومه یه روزی به تو برسم 

شهره

3155

استاد جان ، دارمت برو دارمت 

3154

وسط ترافیک رادیوی اسنپ روشن بود یه صدایی مثل صدای صالح علا شایدم خودش بود گفت گندمزار، نسیم و من به شما سلام می کنیم

3153

همین جوری خبر بیمارهای جدید و فوتی های دوست و آشنا میاد 

چرا این روزهای سیاه تموم نمیشه

3152

پشت سرگذاشتن خاطره ها

همه عشقهاودلبستگیا

  خیلی سخته ولی چاره ندارم 

گوگوش

3151

ربع قرن گذشت

3150

کیارستمی و عصای گمشده 

محمود ثانی

3149

بچه همچنان داره جیغ می کشه حنجره اش پاره شد نمی دونم چی بهش میگن که با جیغ میگه نمی خوام 

امروز زنگ زدم اورژانس اجتماعی می خواستم ببینم می تونند مددکار بفرستند یا هر کمک دیگه برای این بچه و پدر مادرش

 ولی گفتند اول باید زنگ بزنید ۱۱۰ و ...در نهایت  به این نتیجه رسیدم هر وقت از صدای بچه اذیت شدم آهنگ بذارم با صدای بلند بلکه منم کر بشم و زجه ی بدبختی های دنیا را نشنوم


3148

همه میدونن عمریه رفتی و من همونجوری دوست دارمت

رضا صادقی

3146

۹۳: همون روز بلیط داشت برای برگشت رفتم پیاده روی باید اون همه غصه را یه جوری تحمل می کردم پشیمون بودم چرا دوباره نرفتم ببینمش نشستم لبه ی دیوار کوتاه پارک درختا مثل الان انبوه نبودن ساختمونا از دور پیدا بودن و اون ساختمون کج و کوله 

بهش اس ام اس دادم و خداحافظی کردیم 

۹۴:با هم در ارتباط نبودیم باید فراموشش می کردم می رفتم اون آلاچیق کوچیه بالای پارک یوگا می کردم 

۹۶: گفت فردا هم همدیگه را ببینیم گفتم فردا قراره با خانمهای فامیل بریم پارک هماهنگیاش با من بوده نمیشه نرم 

۴۰۰:تو پارک قدم میزنم خاطرات یادم میاد ولی خالی ام از هر احساسی

3145

که یک‌راننده شخصی داشته باشیم 

3144

مغزم:  کارنامه ها را بنویس. برگه های اجتماعی را صحیح کن.به دکتر زنگ بزن قرص را ازش بپرس.حساب کتاب را بنویس.جارو گردگیری کن.برو خرید.به خانم حسن زاده پیام بده.برنامه آزمون را بنویس.زنگ بزن ضمن خدمت  .برو پشت بوم پمپ کولر را ببین.قبض آب را پرداخت کن. ماشین لباسشویی روشن کن.خامه و کاهو یادت نره. تی شرت را سفارش بده.....

کودک درونم: تو رو خدا  بازم بریم همین پارکه قول میدم زیاد نمونم فقط یه ساعت 

3143

همه ی فامیل تو اینستاگرام یه طرف دختر عمه ی فضول پدرم هم یه طرف معلومه آلزایمر هم داره و پسووردش یادش میره چند وقت یه بار با یه اکانت جدید درخواست فالو میده منم مثلا ندیدم تا یه مدت محل نمیدم بعد می بینم اینو قبول نکنم بقیه فامیل که نشستن وسط اینستاگرام  دست تو دماغ بکنم یه خاندان با خبر میشن پس اون فضول خانم هم بیاد جمعشون جمع بشه ولی این وسط  عروس عموم خار داشته که هنوز قبولش نکردم ایشه دختر خنگ من اگه بودم هزار بار از اون شوهر عوضی طلاق گرفته بودم 

3142

صدای جیغ و گریه بچه ساختمان روبرویی قطع نمی شد مامان گفت عصری یه خانمی داشت می رفت که کر و لال بود یه بچه پشت سرش گریه می کرد شاید همون باشه از صدای گریه بچه اعصابمون ریخت بهم

 مامان گفت برم بیرون ببینم کیه اومدگفت آره همون بچه است 

همسایه شون تو کوچه بود گفت پدر و مادر هر دو کر و لال هستند 

یکمی بعد بچه ساکت شد ولی دوباره چند دقیقه یه بار گریه می کنه یا جیغ می زنه و قلبم از غصه مچاله میشه  

خب مادر من این چه کاری بود کردی؟ کاش نمی دونستیم


3141

بیخواب شده بودم اول یه صدایی اومد که معلوم نبود گربه است خر خر می کنه یا کلاغ چند بار دیگه تکرار شد و دیگه رسما غار غار کلاغ شد 

چرا کلاغ ساعت ۳ نصف شب باید غار غار کنه رفتم سر پنجره ماه را دیدم یادم افتاد زلزله ی پارسال هم زمان با سوپر مون بود فردا شب هم که سوپر مون و ماه صورتی داریم تقویم را چک کردم بله دقیقا همین موقع از سال قمری بوده بیشتر  ترسیدم تند تند کوله فرار بستم و لباس عوض کردم و آماده ام برای فرار و کلاغ خیلی بیشتر سر و صدا می کنه و با هر غار غارش بیشتر وحشت می کنم و تنم می لرزه هیچ وقت  فکر نمی کردم از این صدا تا این حد اینقدر بترسم تا جایی که بتونم بیدار می مونم و امیدوارم با این لباس ها  از گرما خفه نشم


3140

طراحی برای زندگی (۱۹۳۳)

ارنست لوبیج


3139

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

3138

صدای موتور صدای آژیر پلیس صدای تیراندازی صدای فریاد

چند روز پیش صبح زود هم با همین صداها از خواب بیدار شدم 

نمی دونم تو خیابون چه خبره و  با این وضع اقتصادی و بقیه وضع های قشنگی که داریم شاید کم کم باید به این صداها عادت کنیم ولی الان چیزی که فکر منو مشغول کرده اینه که اگه موتوری که پلیس دنبالشه پیچید تو کوچه ی ما اگه پلیس تو کوچه تیراندازی کرد اگه تیر کمونه کرد اگه از شیشه رد شد اگه خورد به من چی؟

اصلا از نظر فیزیکی احتمالش صفر هم باشه  از این به بعد وقتی این صداها اومد سنگر می گیرم 

همینقدر ترسو و جون عزیز و نگرانم

3137

اول که کتاب را شروع کردم فکر کردم حتما کتاب خوبیه که کادو داده و بعد مدتها رمان ایرانی می خوندم و  برام هم جذاب بود درباره زندگی شرکت نفتی های قدیم توی آبادان هم شنیده بودم و تو این کتاب بیشتر جزییات را می خوندم وسطاش دیگه حوصلمو سر برد شد رمان ایرانی مثل فیلم ایرانی سریال ایرانی که فقط کش میده و طبق عادت همیشگی رفتم آخرش را خوندم و دیدم خبری نیست و دوباره برگشتم همه صفحات را خوندم و وقتی کتاب را بستم گفتم که چی! 

ولی همین که بعد مدتها  تونستم بشینم سر یه کتاب کاغذی و حتی ساعت خوابم هم با همین کتاب تتظیم شد نقطه ی مثبتش بود 

3136

چراغ ها را من خاموش می کنم 

(کاغذی) 

زویا پیرزاد


3135

فکر اینکه یه نفر تو دنیا هست که می دونه تو دلم چی گذره و می تونم براش درددل کنم بدون هیچ قضاوت و نصیحتی آرومم می کنه 

امروز که بغضم ترکید و کلی به حال دلم گریه کردم 

3134

نسبت به انگشت حلقه حساس شدم

3133

امسال تموم میشه بدون اینکه هیچ کدوم از ششمی ها پیله کنه و ....

و این از مهمترین مزیت های کلاس مجازی بود 


3132

حالا که من در بدر شهر توام  کو به کو 

قصه تنهایی من را می دونی مو به مو 

هیچی دیگه آخر شب شد مغز من رفت رو کانال شماعی زاده 

پیاده روی فردا صبح با شماعی زاده و اون آهنگ فرانسوی  danse

 خط و نشون آرون افشار هم میذارم کنارش و با حس و حال شدیدا بهاری که دارم حال میده

3131

برای تصور یک داستان یک  خیال یک رویا یا هر اسم دیگه تو گوگل مپ فاصله مکانی و زمانی را دیدم و مسیرهای دسترسی و ساعت حرکت اتوبوس و قطار و هواپیما هم چک کردم و جوری صورت واقعی بهش دادم که انگار امروز این سفر را رفتم اتفاقا خیلی هم خوش گذشت

3130

سال هفتاد و چند تو کتابخونه مرکزی دانشگاه با یه خانمی دوست شده بودم که درباره .... های اصفهان تحقیق می کرد و می خواست فیلم بسازه قبلش هم تو چند تا کار سینمایی همکاری های کوچیکی کرده بود 

من اون روزا خیلی افسرده و تنها بودم و این خانم و پروژه اش سرگرمی خوبی بود و بعضی جاها همراهش می رفتم مثلا یه بار با هم رفتیم دفتر ابراهیم ... تو خیابون فردوسی و چه مرد هیزی بود یا رفتیم .... را دیدیم و ... 

همون موقع ار.. همکلاسی دانشگاهم خیلی تلاش می کرد که بهم نزدیک بشه و از هر فرصتی استفاده می کرد که با هم حرف بزنیم  درسته که مرض داشت ولی اون موقع خیلی حال و هوامو عوض می کرد و همیشه از این کارش خاطره ی خوبی تو ذهنمه بعد هم که با هم دوست شدیم و ... 

گذشت تا چند سال پیش که دوباره با ار... در ارتباط بودم نمی دونم حرف چی شد که تعریف کرد اون سالها یه بار که میومده دانشگاه یه خانمی را سوار می کنه که فیلمساز بوده و ...منم تعریف کردم که همون سال با همچین خانمی دوست بودم و معلوم شد هر دو یه نفر را میگیم و البته اون خانم یه مشخصات دروغی به ار... گفته بود و ار... هم یه چیزی را از من پنهون کرد که نفهمیدم چی بود و مهم هم نبود 

حالا یه جا درباره موفقیت یکی از فیلمهای اون خانم خوندم و یه قسمتی از یکی از فیلماشو دیدم و جالبه که کاراکتر فیلمش هم اسم ار... بود 

خلاصه که دنیا خیلی کوچیکه و من تا جایی که بشه خاطرات این دنیای کوچیک و بعضا عجیب را باید اینجا بنویسم 

3129

پیام های فیس بوک را چند وقت یه بار که باز میکنم چیزای جالبی می بینم 

یکی که ترم بالاییمون بود و من از اکیپشون می ترسیدم از بس لات و بچه پر رو بودند هزار سال پیش پیام داده  و من هزار سال بعدش تو آرشیو پیام ها دیدمش 

پسر فلان دوست خانوادگی که هزار سال پیش هم بازی بودیم  از آلمان پیام داده  و مطمئنم اثرات دلتنگی بوده وگرنه از ترس زنش و پسرعموهای من محاله از رو مرض بوده 

یکی پیام داده که مدرکش فلانه و شرکت نفت فلان شهر کار می کنه و از عکس من خیلی خوشش اومده و ... 

یکی دیگه فقط نوشته لری؟ 

و یکی که اسمش عجیبه به نظرم میاد همونه که تو تلگرام پیام داد و ادعا داشت که با آیدی منو پیدا کرده و اگه اون باشه چقدر پیگیر و ترسناک

و چند تا هم پیام های سلام و سوال دارم و ...

 آخرین پیامی که اومده یارو تو عکس پروفایلش با همسرش نشستن رو نیمکت پشت به عکس دستش گردن همسرش عکس بچه اش هم گذاشته کاورش اون وقت به من پیام داده امکان آشنایی با شما هست ؟

و شاهکار پیام ها یه عراقیه که پیام داده مرحبا و تو پروفایلش لباس ارتش عراق را پوشیده همینقدر ترسناک   

و البته من جواب هیچ کدومو نمیدم 

همه این پیامها به خاطر عکس پروفایله یه عکس پروفایل ساده با حجاب کامل آخرین عکسمو که صبح تاسوعا تازه از خواب بیدار شده بودم و می رفتم برای نذری مامان خرید کنم وسط راه گرفتم 

 می تونم عکسو پاک کنم می تونم عکس گل بذارم و خودمو  قایم کنم ولی چرا مردم را از دیدن  زیبایی ها محروم کنم

همینقدر از خود متشکر 

3128

هیچ وقت بهش نگفتم که اولین بار که دیدمش فکر کردم این بچه مدرسه نداره؟ این وقت روز اینجا چیکار می کنه

3127

من هنوزم دربدر اون فیلمی هستم که توش بدری خله داشت 

 داستانش زیاد یادم نمیاد اسم فیلم و هنرپیشه هاش که هیچی

3127

ایران یک انقلاب سینمایی 

نادر تکمیل همایون

3126

تراپیست عزیز زنگ زده  صداشو که شنیدم غم عالم به دلم ریخت بس که افسرده حرف میزنه میگه می خواستم صداتو بشنوم  بهش گفتم حالم خوبه و خودم می تونم حالمو خوب کنم 

3125

مال من میشی صبر کن یه ذره 

دیدی گفتم جون دو تامون

چقدر دنیا اینجوری خوبه برامون 

که هست دلم پیش دلت 

مهراد جم

رنج سنی که میاد پایین بایدم با آهنگای مهراد جم عاشق بشم 

وقتی با لاک یاسی کنار اومدم با اینم کنار میام

 چرا که نه اینم یه مدلشه


3124

 انگار برای وضعیت روحی من آلارم گذاشته تا داغونم در بدترین لحظه ها پیداش میشه میاد شارژم می کنه 

دوسش دارم 

«بعدت چی میاد به سر قلبم   هواییم کردی تو رسما  بکن و ببر این دلو»

3123

قبل عید جوگیر شدم و برای ... بیعانه دادم که بعد عید شروع کنم حالا پشیمون گشته ام و پول را امروز پس گرفتم 

 زین پس شب عید ها از این کارا می کنم خودم که اسفند و فروردین پول ها را به باد میدم حداقل بدم دست کسی دیگه آخرای فروردین پس بده  از فقر و فلاکت نجاتم بده