عید ۸۲ بود با خان کلوچه دعوام شده بود همه رفته بودند مسافرت کسی نبود برم خونه اش باید یه جوری حالمو خوب می کردم
گردو را برداشتم و رفتم سینما یکمی آروم بگیرم
قبل ازدواج تنهایی سینما رفتن عادتم بود ولی اولین بار بود بعد ازدواج تنهایی می رفتم اونم با یه بچه کوچیک شاید اولین سینما رفتن گردو بود نمی دونم
یادم نیست چه فیلمی بود قبل خاموش کردن چراغها دیدم مشاور مدرسه که یک دختر مجرد سن بالا بود با یکی از دخترای پیش دانشگاهی اومدن ردیف جلوی من نشستن هر دو چادری بودن فکر کنم با هم سلام علیک هم کردیم تو مدرسه حس کرده بودم رفتار این مشاور با بچه ها عادی نیست ولی فکر می کردم به خاطر ذهن خراب منه ولی اون روز تو سینما مطمئن شدم معلوم نبود زیر چادر چیکار می کردن ولی یه خبرایی بود منم که حال خوشی نداشتم و حوصله نداشتم پیگیر بشم ولی تو شوک بودم و به شانس بدم لعنت می فرستادم که چرا باید این صحنه را می دیدم ولی معلوم بود اونا با دیدن من مشکلی نداشتند یا هر چی!
بعد اون هم یادم نمیاد تو مدرسه چه برخوردی با مشاور داشتم
کلاس آنلاین اینجوریه که استاد داره جواب سوال منو میده منم دارم خورده های بیسکوئیت مادر را خالی می کنم تو دهنم
مادر شوهر سابق همچنان در حال حلالیت طلبیدنه نمی دونم چه جوری حالیش کنم که من اصلا بهش فکر نمی کنم که بخوام حلال کنم یا نکنم تازه باید دعاش هم بکنم که مرض ریخت و اون زندگی کوفتی را خراب تر کرد و من از دست پسرش نجات پیدا کردم
ویکتوریا سیکرت با مدلهاش خداحافظی کرد ولی مردانی از سرزمین پارس همچنان دنبال اسکینی و مچ پای نازک هستند
یه نگاه هم تو آینه نمی کنند قیافه و هیکل خودشون را ببینند
کار کنیم و حقوقمون را بدیم همسر بزنه به ... گاو
هنوز جونم به جونش بنده
چند سال از من کوچیکتره و تو جمع فامیلی هیچ وقت هم کلام نبودیم
می دونستم با شوهرش مشکل داره ولی طلاق نگرفته .تو اینستاگرام می دیدم تو اون شهر کوچیک با وجود خانواده ی خیلی مذهبی چقدر قشنگ داره فعالیت فرهنگی می کنه که زیاد مورد پسند خانواده اش نیست.فیلم ها را برای مامان دانلود می کردم و با هم ذوق می کردیم و می دیدم که اطرافیانش صحبتی درباره کارهاش نمی کنند و کاملا مشخص بود از این وضعیت ناراضی هستند
اون شب که تو مهمونی دیدمش بهش گفتم باعث افتخار فامیل و شهر شده. مامان هم کلی ازش تعریف کرد و بعد از اون تو فضای مجازی روابطمون صمیمانه تر شده .میدونم خانواده اش از این اتحاد ما خوششون نمیاد و اتفاقا از رو لج اونا هم شده روابطم را با این دختر بیشتر تر می کنم تا مشتی باشه بر دهان بعضیا
دو تا از کیک هایی که دوست دارم را نخوردم و بردم برای مامانم مامان گفت نمی خوام به خواهرم گفتم تو بخور گفت منم نمی خوام میبرم برای ....(شوهرش)
خدا بهش رحم کنه با کیک ها خفه نشه از بس چشمم دنبالشونه و راضی نبودم
ظهر خوابشو دیدم و الان بعد مدتها پیام داده عکس کمربند اون مرتیکه را فرستاده که هزار جا دیدم ،
ولمون کن بابا
منم که تو forest یه درخت خوشگل کاشتم و زمین و زمان هم بهم بریزه واتساپ را باز نمی کنم تا درختم خشک نشه
به دنیای قبل از شبکه های مجازی فکر می کنم که دور از آدمها عجب آرامشی داشتیم
به زمانی آرزو داشتیم میلیونر بشیم حالا از آرزوهامون هم زدیم جلو و میلیاردر شدیم چرا قدر نمی دونیم!
بعضی وقتا کم میارم و فکر می کنم دیگران از من یک زن تنها و ضعیف چقدر توقع دارند؟دیگه چکار باید بکنم ؟ درسته که تا اینجا در برابر مشکلات کم نیاوردم ولی ذاتا آدم قوی نبودم و هر مرحله سختی که پشت سر گذاشتم انرژی زیادی ازم گرفته.دلم می خواد یه مدت از همه دور باشم
لپتاپ داماد خراب شده بود و چند روز لپتاپ من دستش بود
از اول خیالم راحت بود که تو لپتاپم هیچ موردی پیدا نمیشه و بعد که پس داد بازم بوکمارک و هیزتوریم را نگاه کردم مطمئن بشم و خودم از خنده ریسه رفتم از بس که همه چی دال بر این بود که من یک معلم ساده دلم که دنیایم درآموزش مجازی و اپلیکیشن شاد و سفر و یادگیری مهارت های جدید خلاصه میشه و مثبت تر از من خودم!
موجودی زر زن تر از شوهر خاله نداریم
اون موقع که پدر من ماشین داشت این الاغ سوار بود حالا به من میگه ماشین بخر، لازم داری
یکی نیست بهش بگه نکبت ،من همه ایران را با ماشین تو چرخیدم؟ هر وقت به تو محتاج بودم بیا زر بزن
بالاخره همت کردم چمدون را باز کنم و لباسا را ریختم بیرون
به خاطر نعنا خشک و زردچوبه که تو چمدون بوده همه لباسام بو گرفته و باید شسته بشه . نشستم وسط لباسا ایران ایران ایران رگبار مسلسل ها می خونم و فوتبال نگاه می کنم و به خاطرات یکی از فامیل های همسر سابق که امروز فوت شد فکر می کنم
بعد از ۲۰ روز خوشگذرونی دوباره باید برگردم به زندگی و چه کار سختیه
مفتخور تر از داماد نداریم
سلطان قلبم کجایی
وقتی که در بی حوصله ترین و بی احساس ترین حال روحی هستم می تونه دلم را بلرزونه و فکرم را مشغول خودش کنه و این جذاب ترین ویژگی این بشره
لازمه جایی یادداشت کنم کدوم خاطره را برای کی تعریف کردم
تعریف کردن خاطرات تکراری دیگران را دیوانه می کنه و مامانم صبح تا شب خاطرات هزار بار تکراری تعریف می کنه و بعضی وقتها که بی حوصلم واقعا تحمل شنیدن ندارم و سردرد می گیرم
میگم اگه خونه شلوغ پلوغ شد وسایلمونو برمی داریم و شب میریم خونه ف رو پشت بوم هم می خوابیم کلی کیف میده میگی خاله هم بیاد میگم منو که میبینی اختیارم دست خودمه بقیه بدون شوهراشون نمی تونند بیان و تو دوباره به نکبت بودن ازدواج پی میبری
از دل درد بیدار شدم نشستم همه اینستاگرام و توییتر را زیر و رو کردم چند تا اذان شنیدم پنجره هر دو اتاق بازه و اینقدر خنکه که پتو را کشیدم سرم حتما تا چند دقیقه دیگه صدای ساعت مامان بلند میشه
گردو از اون شبی که صدای شغال اومد دیگه پیش من می خوابه و همش یاد بچگیاش میفتم
گنجشکا هنوز خوابن چند دقیقه یک بار از تو خیابون صدای موتور و ماشین میاد
چند سال پیش که خونه خاله اینجا بود برای یه مراسم شبونه از تهران اومدیم اینجا نصف شب رسیدیم و تو همین اتاق خوابیدیم صبح با صدای پرنده ها و مرغا بیدار شدم بوی نیمرو میومد که خاله برای صبحانه درست کرده بود همه چی خیلی حس خوبی داشت یادم نمیاد آرزو کردم ولی این چند سال که اینجا هستیم بارها و بارها اون صبح دلنشین را تجربه کردم
مامان میگه الف قراره خونه آبا و اجدادی را بومگردی کنه خبر نداره من و میم اول نقشه اش را کشیدیم بعد میم به الف گفت ولی فکر نمی کردم اینقدر سریع عملی بشه
اومد عکسشو گذاشت اکسیژن رو صورت و کلی دارو و نوشت این شاید آخرین پست باشه و دارم می میرم و حلال کنید،کامنتها هم بسته بود
بعد اومد استوری گذاشت تشکر کرد که نگرانش شدند
و دیگه یه هفته بود خبری ازش نبود شماره اش را داشتم ولی آنلاینش بسته بود اونقدر هم صمیمی نیستم که دایرکت بدم بهش
خلاصه فکر کردم که مرده حتی براش فاتحه هم خوندم! حالا تو واتساپ دیدم آنلاینه هم خوشحال شدم هم کلی تو دلم فحشش دادم دختره نکبت که برای مرگش اطلاع رسانی می کنه و آدمو نگران می کنه ولی برای زنده بودنش خبری نمیده
با هر تاخیر پریودی فکر کنیم سه قلو بارداریم
جوری از اون فضا و خیال دور شدم که امروز از کنار اون باغ رد شدم بدون اینکه اصلا یادم بیفته یه زمانی اینجا برام مکان خاصی بود و چند دقیقه بعد تازه یادم افتاد بدون هیچ احساس خاصی
کلی استوری از سفرنامه کوبا گذاشته یکی نیست بهش بگه بزرگوار من از سر ۴ راه تا خونه ام اومدم یه میلیون خرج کردم کوبام کجا بود تو این گرونی
و البته دونه دونه استوریاش را مثلا می بینم چون طبق عادت بد یا خوبم استوریا را باز می کنم خودش بره جلو و میرم به کارام میرسم
« چشمم مونده به ره از تو نبود اثری عمرم شد سپری از تو نشد خبری »
بنان بسه
آهنگ را می بریم رو پلی لیست شماعی زاده و روز را شروع می کنیم
«دزسزتز دازارزمز دزسزتز دازارزمز»
دیشب نوشته چطوری الان نوشتم زابره .ظهر که بیدار بشه می نویسه چرا من اون موقع آرایشگاهم دو ساعت بعدش می نویسم از دست رعد و برق اون داره بورس را چک می کنه و سایت و ... دو ساعت بعد بوس می فرسته من اون موقع مراسم ختم هستم دو ساعت بعدش منم بوس می فرستم و این ماجرا ادامه داره تا آخر شب و بدون اینکه وقت همو بگیریم از هم با خبریم
انقباض های پریودی فقط شکمی نیست و حتی سلول های دستام و صورتم منقبض میشه
پزشکان و دانشمندان باید یه فکر اساسی برای این مرض بکنند
صدای گنجشکا و صدای بنان قاطی شده و من که تا شب هزار کار ردیف کردم و باید خوب می خوابیدم از صداها لذت می برم