دو تا از کیک هایی که دوست دارم را نخوردم و بردم برای مامانم مامان گفت نمی خوام به خواهرم گفتم تو بخور گفت منم نمی خوام میبرم برای ....(شوهرش)
خدا بهش رحم کنه با کیک ها خفه نشه از بس چشمم دنبالشونه و راضی نبودم
ظهر خوابشو دیدم و الان بعد مدتها پیام داده عکس کمربند اون مرتیکه را فرستاده که هزار جا دیدم ،
ولمون کن بابا
منم که تو forest یه درخت خوشگل کاشتم و زمین و زمان هم بهم بریزه واتساپ را باز نمی کنم تا درختم خشک نشه
به دنیای قبل از شبکه های مجازی فکر می کنم که دور از آدمها عجب آرامشی داشتیم
به زمانی آرزو داشتیم میلیونر بشیم حالا از آرزوهامون هم زدیم جلو و میلیاردر شدیم چرا قدر نمی دونیم!
اون موقع که پدر من ماشین داشت این الاغ سوار بود حالا به من میگه ماشین بخر، لازم داری
یکی نیست بهش بگه نکبت ،من همه ایران را با ماشین تو چرخیدم؟ هر وقت به تو محتاج بودم بیا زر بزن
کلی استوری از سفرنامه کوبا گذاشته یکی نیست بهش بگه بزرگوار من از سر ۴ راه تا خونه ام اومدم یه میلیون خرج کردم کوبام کجا بود تو این گرونی
و البته دونه دونه استوریاش را مثلا می بینم چون طبق عادت بد یا خوبم استوریا را باز می کنم خودش بره جلو و میرم به کارام میرسم
انقباض های پریودی فقط شکمی نیست و حتی سلول های دستام و صورتم منقبض میشه
پزشکان و دانشمندان باید یه فکر اساسی برای این مرض بکنند
زیر پیام معاون مدرسه اعتراض کرده بودم یکی از همکارا ریپلای کرد نوشت دقیقا و نوتیفیکیشنش اومد بعد شاد را باز کردم دیدم پاک کرده نوشته مطالب رویت شد
بدبخت پاچه خوار
دیگه منو ... جان صدا می کنه ولی نمی دونم چرا برای من جان بودن خودش داره کم میشه
نباید اینقدر زود حوصلم سر می رفت ولی رفت
خیلی وقته به تقاص پس دادن و کارما و از هر دست بدی از همون دست پس می گیری و....اعتقاد ندارم و چقدر درگیری ذهنی ام کمتر شده
از کسی ناراحت میشم ،عصبانی میشم ، دلم میشکنه یا هر چی اگه بتونم که حقمو می گیرم اگه نتونم به جای اینکه حواله اش کنم به معنویات میگم بیخیال بره به جهنم و خلاص
انسان اولیه برای حل مشکلاتش نه دعا می خوند نه مثبت اندیشی و نه نذر و نیاز
خب طبیعت ما همونه چرا جفنگیات قاطیش کردیم
تازه انسان اولیه لباس هم نمی پوشید و نفرین زمین و آسمان بر مخترع لباس
میس کال های ناشناس را اول سیو می کنم ببینم کیه اگه آشناس خودم زنگ بزنم اسمها هم نمی دونم ۱ و نمی دونم ۲ و نمی دونم هزاره یا یک علامت سوال ،دو تا علامت سوال ،این کیه و ناشناس هم میذارم
یکی صبح زود ۲ بار زنگ زده بود با اسم کله سحر سیوش کردم و پروفایلش را دیدم کله سحر نگو جیگر بگو
میگه یه فکری برای این بیماری اسم بکن این بده که اسامی یادت نمی مونه میگم چه بدی داره خب هر چی سنم میره بالا تعداد آدمهایی که میشناسم بیشتر میشه حداقل سالی ۵۰ تا اسم دانش آموز اضافه میشه
قرار نیست مغزم همه آدمها را حفظ کنه
برای احوال پرسی هم دیگه دنبال اسامی نیستم میگم ، آقاتون حالش خوبه ؟خانمتون خوبن؟ پسر گلت چه طوره ؟دختر خانمت چه می کنه ؟ خلاصه خودمو راحت کردم
درسته که کلاس استاد جان زمزمه ی محبته ولی من در هر صورت طفل گریز پایی هستم که با تعطیلی کلاسش به خاطر قطعی برق بسی خوشحال شدم
با پولی که دو سال پیش می تونستم برم اروپا و مثلا به علت آینده نگری نرفتم الان سفر هرات بخارا هم نمی تونم برم
تنها خریت ی که خیلی به خاطرش پشیمونم
گوجه سبز که به آب بیفته یعنی بهار تمومه
یکی دیگه شوهر کرده من به سختی افتادم
قبلا اگه این وقت شب تختم را باز می کردم و صدا می داد و خواهرم بیدار می شد فرداش یکمی غر می زد منم منت میذاشتم که اگه یه همسایه پر سر و صدا داشتی می خواستی چیکار کنی حالا یه صدای تخت را تحمل کن
ولی حالا مجبورم رعایت حال داماد را بکنم
هر دفعه که اومد تو زندگیم مثل بازی مار و پله رفتم تا خونه ۹۹ و اونجا نیشم زد و رسیدم به خونه ۲
امروز حداقل سه تا آدم بالای چهل سال اون متن مسخره را استوری کردند تازه یکیشون شاکیه چرا بقیه جرات نمی کنند استوری کنند !
پیشی بیا منو بخور
هر چی به زندگیم نگاه می کنم می بینم عرضش خیلی بیشتر از طولش بوده حتی به غلط !
فقط به خاطر یک خریت در سه سال اخیر در یک مورد به خودم بدهکارم که بعد واکسن جبران می کنم
میگه برو فلان برنامه را ببین درباره زندگی بعد از مرگه و آدم هایی که از مرگ برگشتند
میگم چرا باید همچین برنامه ای را ببینم؟
میگه ببین تا بدونی بعد مرگ چه اتفاقاتی میفته
میگم الانم دارم بعد مرگ زندگی قبلیمو می بینم که خیلی هم خوبه بعدی هم پیش بیاداگه منم که بازم لذت میبرم پس هر شکلی می خواد باشه
میگم منم سختمه ولی می خوام تجربه کنم در حالی که نیشش تا بناگوش بازه ذوق کنون میگه روحیه تون را دوست دارم مودبانه تشکر کردم نمی دونه من بیشتر ذوق کردم
سرگرمی جدیدم را دوست می دارم
کاپ قاعدگی را باید تحمل کرد چون نکبت ترین اختراع خوب بشری است
در این چند ماه گذشته تنها مردی که واقعا خوشحالم کرد آقا بازیافتی بود که اومد کمدها و آشغالای انباری را برد
یکی پیام نمیده از ترس اینکه من بگم وای این تحفه چرا پیام داد یکی دیگه پیام نمیده از ترس اینکه من بگم آخ جون این پیام داد
در حال حاضر با این حال بد و درد پریودی که دارم جواب جفتشون یه جمله بود...
بچه همچنان داره جیغ می کشه حنجره اش پاره شد نمی دونم چی بهش میگن که با جیغ میگه نمی خوام
امروز زنگ زدم اورژانس اجتماعی می خواستم ببینم می تونند مددکار بفرستند یا هر کمک دیگه برای این بچه و پدر مادرش
ولی گفتند اول باید زنگ بزنید ۱۱۰ و ...در نهایت به این نتیجه رسیدم هر وقت از صدای بچه اذیت شدم آهنگ بذارم با صدای بلند بلکه منم کر بشم و زجه ی بدبختی های دنیا را نشنوم
همه ی فامیل تو اینستاگرام یه طرف دختر عمه ی فضول پدرم هم یه طرف معلومه آلزایمر هم داره و پسووردش یادش میره چند وقت یه بار با یه اکانت جدید درخواست فالو میده منم مثلا ندیدم تا یه مدت محل نمیدم بعد می بینم اینو قبول نکنم بقیه فامیل که نشستن وسط اینستاگرام دست تو دماغ بکنم یه خاندان با خبر میشن پس اون فضول خانم هم بیاد جمعشون جمع بشه ولی این وسط عروس عموم خار داشته که هنوز قبولش نکردم ایشه دختر خنگ من اگه بودم هزار بار از اون شوهر عوضی طلاق گرفته بودم
صدای جیغ و گریه بچه ساختمان روبرویی قطع نمی شد مامان گفت عصری یه خانمی داشت می رفت که کر و لال بود یه بچه پشت سرش گریه می کرد شاید همون باشه از صدای گریه بچه اعصابمون ریخت بهم
مامان گفت برم بیرون ببینم کیه اومدگفت آره همون بچه است
همسایه شون تو کوچه بود گفت پدر و مادر هر دو کر و لال هستند
یکمی بعد بچه ساکت شد ولی دوباره چند دقیقه یه بار گریه می کنه یا جیغ می زنه و قلبم از غصه مچاله میشه
خب مادر من این چه کاری بود کردی؟ کاش نمی دونستیم
صدای موتور صدای آژیر پلیس صدای تیراندازی صدای فریاد
چند روز پیش صبح زود هم با همین صداها از خواب بیدار شدم
نمی دونم تو خیابون چه خبره و با این وضع اقتصادی و بقیه وضع های قشنگی که داریم شاید کم کم باید به این صداها عادت کنیم ولی الان چیزی که فکر منو مشغول کرده اینه که اگه موتوری که پلیس دنبالشه پیچید تو کوچه ی ما اگه پلیس تو کوچه تیراندازی کرد اگه تیر کمونه کرد اگه از شیشه رد شد اگه خورد به من چی؟
اصلا از نظر فیزیکی احتمالش صفر هم باشه از این به بعد وقتی این صداها اومد سنگر می گیرم
همینقدر ترسو و جون عزیز و نگرانم
فکر اینکه یه نفر تو دنیا هست که می دونه تو دلم چی گذره و می تونم براش درددل کنم بدون هیچ قضاوت و نصیحتی آرومم می کنه
امروز که بغضم ترکید و کلی به حال دلم گریه کردم
نسبت به انگشت حلقه حساس شدم
انگار برای وضعیت روحی من آلارم گذاشته تا داغونم در بدترین لحظه ها پیداش میشه میاد شارژم می کنه
دوسش دارم
«بعدت چی میاد به سر قلبم هواییم کردی تو رسما بکن و ببر این دلو»
وقتی شاعر میگه پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد یا تو جوانی عاشقی نکرده بوده و هنوز آدمها براش جذابیت داشتند یا ببین اون عشق چی بوده که تونسته آدم پیر دنیا دیده و هزارجور آدم تکراری دیده را سر شوق بیاره
وصیت می کنم سر قبرم هات داگ خیرات کنند
یعنی بقیه هم مثل من اینقدر سریع تغییر فاز میدن؟
در حالی که داشتم به خاطر یه چیزی اشک می ریختم یادم افتاد که اون پیجی که ازش درباره پشت بوم سوال کردم یه عکس را استوری کرده و فکر کردم که این بیشعور پس چرا هنوز جواب منو نداده و رفتم که اینستا را باز کنم که دیدم بیچاره چند دفیقه پیش جواب داده و به این صورت بقیه گریه ام یادم رفت
وقتی بهش جواب رد دادم فکر کردم اثرات پریودی بوده ولی در هر حال روحی که به کارم فکر می کنم می بینم درست بوده
چرا حتی فکر این بشر اینقدر لجمو در میاره؟ چرا از هر کسی که دوستم داره متنفر میشم؟,