صدای عشق
به سینه می زندم سر، دلی که کرده هوایت
دلی که کرده هوای کرشمههای صدایت
نه یوسفم، نه سیاوش، به نفس کشتن و پرهیز
که آورد دلم ای دوست! تاب وسوسههایت
ترا ز جرگهی انبوه خاطرات قدیمی
برون کشیدهام و دل نهادهام به صفایت
تو سخت و دیر به دست آمدی مرا و عجب نیست
نمیکنم اگر ای دوست، سهل و زود ، رهایت
گره به کار من افتاده است از غم غربت
کجاست چابکی دستهای عقدهگشایت؟
به کبر شعر مَبینم که تکیه داده به افلاک
به خاکساری دل بین که سر نهاده به پایت
"دلم گرفته برایت" زبان سادهی عشق است
سلیس و ساده بگویم: دلم گرفته برایت!
حسین منزوی
صداتو قربون
در بهترین حالت یه فکر لعنتی هست که اذیتم می کنه
عشق جان تو هیچ وقت بداخلاقی منو ندیدی و نمی دونی در مقابل تو بعضی وقتا این تضاد درونی با من چه می کنه
چرا نمی تونم به خودت بگم که چقدر غمگین و بلاتکلیفم
تمام هفته دلتنگی و آخر هفته چند خط چت و چند تا استیکر و بغضی که می ترکه و صدای هق هق که تو گلو خفه میشه
این شده روزگار خوشمون
پست قبلی را برات فرستادم البته با کمی تغییر
صبح که بیدار بشی لابد گیج میشی اینا چیه این دختره دیوانه نوشته
بعضی وقتا دلم برات می سوزه که خل و چلی مثل منو باید تحمل کنی که حتی حرفهای عاشقانه ام هم این شکلیه ...
به این نور موبایل قسم
به این 8 درصد شارژ باقی مانده
به دل زار نامجو که فغان کم نمی کنه
به صدای جاروی رفتگر خسته قسم
برای همیشه دوستت خواهم داشت
تو معلم من بودی ! تمام روزهایی که دوستت داشتم و تمام ثانیه هایی که دوستم داشتی. تمام لحظاتی که عاشقانه کنارم بودی و عاقلانه به من درسِ زیستن می دادی.
من تشنه ی حرف های شیرین تو بودم و تو ؛
داشتی از من ، آدم بهتری می ساختی .از میان صد و بیست و چهار هزار و یک پیامبر ، تو عاشق ترینشان بودی ، و رسالت تو ؛تولد منی دیگر از من بود ...
نرگس صرافیان
باهات خداحافظی کردم و از شدت دلتنگی بغضم ترکید و برای خودم و تو گریه کردم
این کلمه های تایپ شده و شکلک های لعنتی فقط دلتنگی را بیشتر می کنه
خیلی بی انصافیه که این همه سال تو رو اینقدر کم داشتم
ساعت و آب و هوای دلم را با شهر تو تنظیم کردم
منتظرم بیدار بشی بیست و سومین اردیبهشتمون را جشن بگیریم
امروز یاد دروازه تهرانِ اصفهان افتاده بودم و عجیبه که دروازه تهران تو رو یادم می ندازه!
چرا؟خودمم نمیدونم
گفت:«اگر دوزخ مرا بخشند هرگز هیچ عاشق را نسوزم ، از بهر آنکه عشقْ ، خود ، او را صد بار سوخته است». سائلی گفت:« اگر آن عاشق را جُرم بسیار بُوَد ، او را نسوزی؟» گفت:«نِیْ که آن جُرم به اختیار نبوده باشد،که کار عاشقان اضطراری بُوَد نه اختیاری».
تذکره الاولیا
بعضی وقتا فکر میکردم این عشق اشتباهه یا توهم یا هر چیز دیگه که از وجودم دوره
ولی با اتفاقی که 28 اسفند 97 موقع پیاده روی افتاد و اون حس عجیب درونی که باعث شد دوباره با تمام وجود تو را از ابن دنیا بخوام دیگه هیچ جای شکی باقی نموند
پس برای همیشه می خوامت
"قلب تو شکل قلب من روح تو آشیونمه"
آشوبم آرامشم تویی
این چند روز چقدر زود گذشت گاهی تلخ به خاطر مصیبت سیل گاهی شیرین به خاطر سیل عشقی که خودم را برده
چه خوبه که هستی
بودنت چه آرامشی داره
تمام امروز به انتظار گذشت