دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2756

6 فروردین

12:38

زندگی شیرین میشود

2755

غایب همیشه حاضر

2747

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

2741

دوباره پست های پچ پچ را خوندم 

من چقدرتو رو دوست دارم!

برای خودمم عجیبه 

2740

جلو آینه ایستادم 

صورتم رنگ پریده است و موهام بهم ریخته ولی خوشگلتر از همیشه شدم

چشمام از گریه پف کرده ولی از خوشحالی برق میزنه

 با تو  بهاری شدم


2735

3 فروردین

 1398 

18:14

دوباره به عشق ایمان آوردم 


2734

اومدی صداتو قربون

2730

نیستی نیستی ولی یهو وسط خوشترین یا بیخیالترین لحظه ها پیدات میشه و غم عالم میریزه به دلم 

هرگز  فراموش نمیشی 

2715

حسم مثل کسیه که داره می میره و دلتتگ همه آدمهای دنیا شدم تو احمق که جای خود داری

2711

_میومدیم تو محوطه سبز دور هتل پیک نیک 

همون هتلی که روبروی فولادشهر بود و الان بیمارستانه 

پدرم از شلوغی بدش میومد ولی جاهای خلوت دیگه ای هم بودند ولی نمیدونم چرا به اونجا علاقه داشت و من چقدر از اونجا بدم میومد و شاید اونجا دیدمت وقتی داشتی رو چمنها بازی میکردی و من بق کرده نشسته بودم رو حصیر و منتظر بودم لوبیا پلو مامانم دم بکشه

_یه پارکی بود نزدیک ذوب آهن فکر کنم بعد انقلاب ورود بهش آزاد شده بود یه دریاچه قشنگ داشت با یه تاب سفید 

ما دو بار رفتیم اونجا شاید تو هم بودی همون وقتی که پاهامو بالا گرفته بودم دمپایی لا انگشتیام در نیاد شاید داشتی کنار دریاچه می دویدی و به دختر بچه ای که روی تاب بود نگاه میکردی بلوزش بنفش یا آبی بود با گلهای ریز و  تنش هم  میخورد

یه بار رفته بودیم زرین شهر و برگشت اومدیم فولادشهر که پدرم یه چیزی را بده یا همکارش 

تو خونه سازمانی ها که یه طبقه بودند با دیوارای سیمانی یه پسره جنوبی بود تقریبا هم سنهای خواهرم 

تا حالا آدم به این سیاهی ندیده بودم و بهش زل زدم که خواهرم دعوام کرد که زشته اینقدر نگاه نکن

چند روز بعدش رفتیم فروشگاه ارتش اول خیابون ارتش یه سر سوئیچی گرفتم تلفن نارنجی  بود و تو  دلش باز میشد که بعدا تو دلش برچسب کپل و نارنجی مورسه موشها را چسبوندم 

همون روز همون پسر جنوبی را با مادرش دیدم که چادر عربی سر کرده بود و چقدر برام جالب بود دوباره دیدمش و  خواهرم همراهمون نبود ببیندش بعدا هم هر چی با ذوق براش تعریف کردم معلوم بود براش جالب نیست 

خلاصه اون پسره موضوع اصلی نیست و فولادشهر اومدنمون مهمه شاید تو همون کوچه تو داشتی فوتبال بازی میکردی 

_یه باروسطای عید  از گ... برگشتیم خونه و گل یخ های کنار زاینده رود باز شده بود خیابونا شلوغ بود و مردم لباس عید پوشیده در رفت و آمد بودند یهو دلم گرفت و حس کردم این چند روزکه اصفهان نبودیم یه چیزی را از دست دادم و شاید تو بودی کسی که اون سال بهار ندیدمش و چند سال بعد با خودش بهار آورد

_تکه یخ رفته بود تو قلبت و برات مهم نبود من دارم بدنیا میام 

نشسته بودی با تیکه های یخ قلعه درست میکردی 

اشکم ریخت رو صورتت و جودت گرم شد و یخ قلبت آب شد سرتو آوردی بالا و منو دیدی که دارم با چشم اشکی ازت دور میشم صدا کردی و گفتی میام پیشت 

اومدی ولی دوباره ملکه برفی پیدات کرد و  یخ زدی 

2700

بهت قول میدم همه چی درست میشه 

2694

غیبت صغری اول تو اسفند تموم شد این بار هم اسفند تمومش کن منتظرتم

2487

اعتراف میکنم عاشق وفاداری نبودم چون معتقد بودم زندگی باید کرد

 ولی تمام این سالها کنار هر کسی که بودم حتی در عاشقانه ترین و خصوصی ترین لحظات , تو پس ذهنم بودی و هر چی بهم نزدیکتر بودند برای تو دلتنگتر میشدم

2481

حافظ جواب این شک و دودلی را داد

یقین دارم به آرزوم میرسم

2477

هدفون گذاشته بودم و کویر مرجان  گوش میدادم آهنگی که همیشه دلم را می لرزوند بعد چند ثانیه حس کردم چقدر این آهنگ تکراری شده و استوپ کردم و کتاب صوتی جدیدم را پلی کردم 

و به این صورت کتاب نجات دهنده و همدم این روزام شده

2453

نارفیق تولدت مبارک

2451

انرژی مثبت لحظه شروع سال میلادی  معجزه کرد و بالاخره راه حل مشکلم را پیدا کردم حتی اگه نتیجه خوب نباشه  بازم خوشحالم 

2450

دیگه برام فرقی نمیکنه تو  چه احساسی داری یا من

یادآوری لحظه های قشنگ46 ساعت برای یه عمر سرخوشی و عشق کافیه

2435

برای همیشه می خوامت

2425

به شوخی یه اسمی برات گذاشته بودم و وقتی بهت گفتم فوری گفتی جلو کسی منو اینجوری صدا نکنی

هنوز دارم فکر میکنم چرا دیگرات اینقدر برات مهم بودند و  اون لحظه  خودمون را تو چه موقعیتی دیدی که ترسیدی اونجا با این اسم صدات کنم 

ولی انصافا اسم مسخره ای بود 

2413

اون روز کلاغها قارقار کردند و تو اومدی

ولی بیخبر از من

2401

لعننی

2393

تو  برگشتی و پیام دادی  و همه چی مثل قبل شده...

 تصور این رویاها حتی برای یه لحظه کافیه که دلمو بلرزونه و حالمو خوب کنه با اینکه میدونم فقط توهم و خیاله

ولی همین که همچنان تو قلبم هستی خوشحالم میکنه

بمون برای همیشه 

2392

حافظه ام برای شماره تلفن از ماهی هم کمتره ولی این شماره.....

ولی باور کردنش سخته

2375

22 سال با یه حس و حال خوب زندگی کردم 

 بعضی وقتا تمام زندگیم را کنترل میکرد و یه وقتایی هم گوشه ی قلبم کز کرده بود و فقط در خلوت هایی که با خودم داشتم میومد مینشست کنارم و با هم گپ میزدیم

 این چند سال بارها و بارها رنجید و هربار با خواهش و التماس ازم میخواست رهاش کنم 

 ولی قلبم به امیدش می تپید 

زندگی ام باهاش معنا پیدا میکرد و باید.می موند

حتی کمرنگ و بی روح

ولی بالاخره از این لجالت دست برداشتم  

این احساس باید رها میشد و  پرواز میکرد تا برای قلبم هزاران عشق و احساسی که تو این دنیا هست را بیاره 

ولی هنوزم یه لحظه هایی مثل امروز دلتنگ  میشه 

 مینشینیم تو بالکن خونه قبلی اش چای  میخوریم و از اون سالها میگیم میخندیم بغض میکنیم اشکها سرازیر میشه یه آه بلند و اشکا را با خنده پاک میکنیم و برای رفتن آماده میشه

میگم بمونیم میگه  فردا  به وقت لبخند معصومانه ی سوگند همدیگرو میبینیم

2361

دیشب داشتم به تو و پدرم فکر میکردم مردهای مهم زندگیم که تنهام گذاشتید

پدرم اومد به خوابم

 حرفی نزدیم یا من یادم نمونده ولی پیشم بود و انگار مراقبم بود

پس دیگه حساب تو را از پدرم جدا میکنم

پدرم هنوزم کنارمه حتی اگه نبینمش ولی تو....

2359

یک هفته گذشت و بی اغراق از شنبه واقعا سرحال بودم و یه لحظه هم غمگین نشدم

به این نتیجه رسیدم که من خوشبخت بودم که تونستم عشق را تجربه کنم تو هم یه آدم خوش شانس بودی  که تونستی این عشق و احساس را مال خودت کنی و بعد از شدت تعجب که من عاشق چیه تو هستم خودت را گوشه ی یک خونه ی سرد و  غمگین در دود سیگار گم کردی 

2453

از سلطان عارفین طلب عشق کردم 

تو را از دست دادم ولی به معنای واقعی عشق رسیدم

2439

به جهنم

2438

گوشی قدیمی را روشن کردم میخواستم خالی کنم اسکرین شات ها را نگاه کردم چت هامون توش بود 

ویران شدم

چرا اسکرین شات گرفتم نمیدونم

چرا امشب اینجوری میشه خدایا 

2435

من بد نیستم 

2433

چه خوشبختم که لایق این عشق بزرگ بودم و تو مسبب اصلی این حس قشنگ شدی و برای همیشه ازت ممنونم 

اگه زندگی دوباره داشته باشم هم حتما بارها و بارها عاشقت میشم چون هیچ کس دیگه ای لیاقت این همه  احساسم را نداره هرچند تو هم نتونستی عظمتش را باور کنی 

دیگه بیشتر از این اجازه نمیدم قلبم ترک برداره 

روح این عشق برای همیشه در قلبم زنده است ولی جسم زمینی تو برای همیشه برام تموم شد 

2432

خبر رسید و ....

درکت میکنم 

 این مدت با خودمم کنار اومدم و واقعیت را پذیرفتم هرچند که برام خیلی سخت بود

2404

اولین روز پاییزم را به یاد عشق تو تمام میکنم

همیشه عاشقتم

این اشک ها چرا سر خود سرازیر میشن 

2394

صبح تو خوابم بودی 

نزدیکتر از همیشه 

2368

میدونستی با اصفهان قهر کردم و دیگه دلم نمیخواد برمِ و جالبه که سفرای اصفهانم که قطعی بودن کنسل شده و منم خوشحال شدم

از این شهر عشقمو میخوام  تا نده ازش دلخورم

2363

برات آرزوی سلامتی میکنم 

همین 

2356

امروز وسط همه بدوبدوهایی که داشتم و معطلی های بانکها فرصت کردم یکمی به خودم و تو فکر کنم و نتیجه اش طپش قلب شدید شد و حالم داشت بد میشد

22 ساله تو همه ی  زندگیم شدی و هر کسی اومده طرفم پسش زدم و نتونستم به هیچ کس دیگه دل ببندم.حتی اون 15 سال...

و حالا باید با این خلا و حفره بزرگی که تو قلبمه کنار بیام 

تو سعی کردی از من و ایران دل بکنی و دیگه برام مهم نیست که تونستی یا نه 

فقط میدونم من باید با این غم کنار بیام

2346

الان همون لحظه ایه که واقعا دلتنگم و چقدر دلم میخواد گریه کنم ولی باید برم بیرون و چشام قرمز میشه

آره دیگه میخوام اینجوری زندگی کنم که حتی فرصت غصه خوردن نداشته باشم

تو هم با خودت خوش باش

2437

دلتنگی ,دلواپسی, دلگیری...

نه!

هیچ کلمه ای نمیتونه حالمو توصیف کنه