از امروز 21 روز را ادامه میدم هرچند هنوز بدنم خیلی ضعف داره و نمیتونم پیاده روی و ورزش کنم
وزن امروز 64.9
خوبه
روز چهارم
همین که تا الان با این حال بد نمردم خوبه
رژیم را بیخیال شدم
بدنم خیلی ضعف داشت و برای اولین بار دلم سوپ میخواست
با هر سختی که بود خودمو سرپا نگه داشتم و هرچی تو یخچال بود ریختم تو زودپز و یه سوپ خوشمزه درست کردم
قبلش چند تا بیسکوییت و پنیر خوردم
عصری هم یه کوکی به خودم جایزه دادم
شام هم پلوی خوشمزه درست میکنم و میخورم
تو مریضی اگه همش غذای مریض بخورم مریض ترمیشم
وزن را بعدا درست میکنم
صبح 65 بودم
روز سوم
هله هوله تقریبا نخوردم
راه زیاد رفتم
شب 2 تا کتلت چرب خوردم جبران بشه
فردا صبح وزن میکنم
روز سوم
دیروز تقریبا رژیم را رعایت کردم
فقط دو تا کاکائو و یه بیسکوییت و 5 قاشق سمنو و یه تیکه کوچولو لواشک انار و یک برگه زردآلو اضافه خوردم
چقدر هله هوله میخورم!! الان که نوشتم متوجه شدم
ولی همین که خودمو کنترل کردم و کوکی و تخمه نخوردم خوب بود
وزنم امروز 65 شده البته نزدیک پر پر شدن هم هست و چند گرم هم به خاطر اون اضافه شده دلمو خوش کنم!
دیروز حلقه هم زدم و دو ساعت هم فیلم دیدم و حواسم به خوردن نبود ولی کلا روزای تعطیل وزن کم کردن سخته
این گرگ وال استریت عجب فبلم آشغال قشنگی بود بقیشو باید امروز ببینم
امروز مدرسه و پیاده روی و اگه بتونم کمتر بخورم حتما کم میشه
انصافا این چرندیات منو نخونید!
روز دوم
صبحونه :یکمی خامه هست نخورم حیفه
پنیر وگردو و دو تا کف دست سنگک
میان وعده:کوفت به اضافه یک مشت آجیل
ناهار:سفیده تخم مرغ آب پز و گوجه و یک کف دست نان سنگک
میان وعده:اگه با گردو رفتم کافه یه دمنوش بدمزه میخورم
شام:دو تا لقمه نون وپنیر و خیار
حال پیاده روی هم ندارم ولی وقت شد حلقه میزنم
روز اول رژیم
اینقدر خوردم تا یک کیلو اضافه شدم
از امروز برای وزنم 21 روز را شروع میکنم
امروز 66 کیلو شدم دور کمر و شکم هم بعدا میگیرم
تا 21 روز دیگه وزن میشه 62
لاغرتربشم زشت میشم
پهلو و شکم هم یهو آب که نمبشه ولی کمتر میکنم
اینکه اینجا مینویسم چون نتیجه ی خوب این بلند بلند فکر کردن را دیدم شما میتونی نخونی
زندگی در شهر کوچک مشغولیات خودش را داره
اینقدر کار داشتم و مشغول بودم که هیچ وقتی تلف نکردم و به هیچی فکر نکردم
شبها از خستگی بیهوش شدم و صبح زودبا کلی کار روز را شروع کردم
روز هشتم
دیروز سرماخوردگی خیلی اذیتم کرد
امروزم نمیخوام خودمو زیاد اذیت کنم ولی اگه کارام تموم بشه استرسم کمتر میشه
ببینم تا شب چه میکنم
21 روز اتلاف وقت خوب پیش نمیره ولی بدم نیست
دیروز تو مدرسه کتابی که میلاد آورده بود درباره تاریخ افغانستان را خوندم بعد هم که تهرانگردی و عصر هم تا شب مهمون بازی داشتیم و تقریبا کار دیگه ای نمیشد کرد
از صبح هم دارم عکسامو دسته بندی میکنم
روز دوم
دیروز تا 6 عصر فقط خوردم و خوابیدم و بعد از مدتها چند ساعتی تلویزیون دیدم
با سریال در پناه تو رفتم به زمان جوونی و شباهتم با خانم افشار که تو دانشگاه برام دردسر شده بود
اون موقع فکر میکردم حتما در آینده یکی مثل محمد عاشقم میشه !
وخبر نداشتم که فقط ازدواجم با یه دیوونه شبیه داستان سریال میشه
6 به بعد همه چی خوب پیش رفت و همه کارها انجام شد
ولی بی حوصلگیم همچنان برقرار بود
امروز به تلخی دیروز نیستم
پیاده روی صبح سرحالم کرده
روز اول
21 روز اتلاف وقت را دوباره شروع میکنم از همین امروز
تعطیلات عید بهترین وقت برای اتلاف کردن یا نکردن وقته
روز اول
الان یادم افتاد که امروز روز بیست و یکم هست
نتیجه خوب بود
ولی تجربه نشون داده بعضی از عادتهای من 21 روز که هیچ بعد از 21 سال هم ترک نمیشه
10 روز روزه افکار منفی هم که دیروز تموم شد و نتیجه اون خیلی بهتره چون میدونم در شرایط عادی برنمیگرده مگه پریود باشم یا خبری ,عکسی,پیامی برسه و دوباره همه چی را یادآوریم کنه
روز بیست و یکم
دیروز معمولی بود
صبح رفتم أرایشگاه خوشگل کردم
ظهر آهنگ ye del mira دانلود کردم
تنها آهنگ هندی که دوست داشتم
دوست داشتن در حدی که یه شبانه روز میتونم گوش بدم
عصر فیلم آواز زیر باران را بالاخره دیدم
ولی در کل دیروز بیشتر میرفتم تو فکر
شبم که با یه دوست دردل میکردم دوباره اشکم در اومد
در مورد آقایون یکمی حال و احوالم خطرناک شده اصلا حوصله شون را ندارم و احساسشون هم دیگه اصلا برام مهم نیست چون فکر میکنم ندارند
البته مثل همیشه یک نفر این وسط استثناست ولی حتی از شدت استثنا بودن اونم کم شده
مگه چقدر برام وقت گذاشته چقدر سعی کرده تنهاییمو پر کنه
چقدر احساسم را فهمیده
عشق کیلو چند تا کی میخوام به این حماقت ادامه بدم
چرا باید خودم را محدود کنم چرا باید تنها بمونم
اون پسر هزار مدل زبون میریزه که یه بار باهاش برم بیرون اون وقت من این گوشه نشستم به یه عکس زل زدم و منتظر یه سلامم
یه روز مسخره دیگه که حتی حوصله خودمم ندارم
یک روز پر مشغله
خیلی خسته ام ولی حالم خوبه چون وقت نکردم به هیچی فکر کنم
دوباره چشمم به عدد 63 ترازو روشن شد اگه بتونم تا یک هفته دیگه 62 کنم خوب میشه
هنوز اونجوری که دلم میخواد نتونستم تو اسفند تهرانگردی کنم
از شنبه شروع میکنم
پیام داده میگه تو عید تور تهرانگردی بزار
یعنی برای سر حرف باز کردن چقدر فکر میکنه این بشر!
فکر کنم باید برای اینم سن و سال را اعلام کنم
روز نوزدهم
همین کله سحری" دل ای دل"گذاشتم و فاز شاد برداشتم
دیروز با تمام تلخیش بدون هیچ تلاشی برای خوب کردن روزم به خوبی طی شد
روزای بی احساس را زیاد دوست ندارم عادت کردم هیجان داشته باشم قلبم تند بزنه چه برای غم و غصه چه از خوشحالی و عشق خب اینم یه جور بیماریه
دیشب یه خواب دیدم که یکی تو خوابم بوده و حالا میخواد یادم بیاد ولی حوصلشو ندارم
هر کی بوده و خوابه هر چی بوده چیکارش کنم
آخ آخ رفت رو شماعی زاده جای ممسی خالی!
دیشب با گردو یک نتیجه مهم از زندگی گرفتیم
زنی مثل من شاید بتونه دوست و هم صحبت و رفیق خوبی باشه. ولی برای همسری مناسب نبودم و نیستم و کاش گردو ازم یاد نگیره
برای مرد به معنای گند ایرانی باید خانم قری باشی تا همسر مناسب باشی و چقدر خوشحالم که همسر مناسبی نیستم
الان دغدغه من اینه قبل اینکه اون خونه خرابه را بکوبند ازش عکس بگیرم و دغدغه دختر عمه ام اینه که برسه شیرینی عیدش را بپزه
خب چرا انتظار دارم زندگیمون شبیه باشه
هر زنی حتی من توانایی پخت و پز و شست و شو و بدوز و بباف را داره ولی آیا هر زنی میتونه مثل من دیوانه باشه؟
هر وقت خواستم از خودم دور بشم نتیجه خیلی بد بوده خیلی بد
سن و سال هم نتونسته زیاد تغییرم بده و فقط ریشتر دیوانگیم کمتر شده
راه رونده در اسفند روز هجدهم را شروع میکند با کلی عشق و احساس خوب
" من به دنبال نگاهی هستم که مرا از پس دیوانگیم می فهمد"
تو این هوای بارونی و روز غمگین چطور آهنگ شاد گوش بدم
صبح خبر فوت پدر یکی از بچه های کلاس اومد
یک ساعت دیگه باید مجلس ختم یکی از فامیل برم
صبح با دوستی که پدرش را از دست داده حرف زدم
دلتنگی و غصه خودمم که داره بیداد میکنه
فکر منفی نه ولی دوست دارم امروز تو حال خودم باشم و هر حالی که دلم خواست بگیرم
روز هفدهم
روز هفتم
راه رونده در اسفند
اسم سرخ پوستی من باید این باشه
پیاده روی های اسفند و فکر کردن و نگاه کردن به آسمون و درختها و در و دیوار شهر و مردم و خلاصه خستگی های اسفند را دوست دارم
فکرهای ناراحت کننده میاد و زود میره و یه وقتایی هم میشه بغض و چند قطره اشک
ولی گوش شیطون کر و چشم حسودها کور و بزنم به تخته و بقیه این حرفها حالم خیلی بهتره
قرار نیست هر روز تو دلم عروسی باشه و از شدت عشق پروازکنم همین که بتونم زندگی معمولی خودم و گردو را اداره کنم راضی هستم حالا یه روزایی هم خیلی سرخوش و شنگول باشم چه بهتر
خریدها داره تموم میشه و چند تا کار کوچیک برای عید مونده که تا جمعه باید تموم کنم و بعد فقط راه رفتن و عکس گرفتن و کیف کردن
نوشته حتی آهنگی که گوش میدید حالتون را جذب میکنه پس غمگین گوش ندید و نتیجه این شده که این وقت شب دارم شهرام شب پره گوش میدم
روی اسم سرخپوستیم باید بیشتر فکر کنم
کف پاهام درد میکنه از این همه راه رفتن و زندگی یعنی همین
روز شانزدهم
روز ششم روزه
امروز خیلی خوب نبود فکرم درگیر چرت و پرت بود مثلا وقتی میخواستم هفت سین را بچینم یادم افتاد که دو نفر باید سالشون را تنهایی تحویل کنند یکیشون چقدر برام عزیزه و از یکیشون چقدر متنفرم ولی برای تنهایی هر دو غصه میخورم
خدایا چرا این دنیا اینجوریه
عصر برای ....پیام دادم و.... و حالم بهتر شد
فیلم باغ سنگی را دیدم
این مدل فیلم دیدن هم برنامه جدیدم شده و فکر کنم طبق معمول از حد بگذرونم که البته ایرادی هم نداره
روز چهاردهم و روز چهارم روزه
امروز میتونست روز بدی باشه ولی اجازه ندادم و همه چی خوب پیش رفت
بعد رفتن گردو یک اتفاق ساده شهید ثالث را دیدم
خیلی خوب بود دوباره حتما میبینم
گردو برگشته و از اینکه پیش خودمه خوشحالم
روز سوم روزه
روز سیزدهم
از صبح فقط استراحت کردم و خستگی هفته پیش حسابی در رفت و چه هفته عجیبی بود
دیگه باید پاشم چند تا کار مفید بکنم
روز سیزدهم
صبح تا ظهر که دل درد داشتم خیلی سخت گذشت ولی بقیه روز عالی بود
دیدن اولین شکوفه
هوای بهاری ظهر
گپ زدن هر چند کوتاه با عشقم
دیدن یه خانه قاجاری
چارسو و خوشحالی گردو
شنیدن صدای یه دوست خیلی عزیز
خیلی کوچولو هم منفی بافی و غصه خوردن که زودی تموم میشه
خدایا متشکرم
روز دوم روزه و روز دوازدهم
یه خانم فمینیست نوشته بود جرا خانمهای ایرانی پریود که.میشن میگن مریض شدم
خب الان من با این دل درد که دارم به خودم میپیچم سالمم؟
تازه با این وضع باید مدرسه هم برم میشه هم نرم
برم نرم برم نرم
میرم
روز دوازدهم
برای اینکه فکرم مشغول باشه یه فیلم خوب دیدم
نگران وضعیت روحی گردو هستم و کاری نمیتونم بکنم
روز یازدهم
به هیچ چیز ناراحت کننده فکر نکردم
با اینکه دارم پریود میشم خوش اخلاقم
بدون اینکه به گذشته و آینده فکر کنم امروز را گذروندم
چیزایی که بی دلیل خراب شده را دارم یواش یواش مرمت میکنم
ذوق زده ام و هر وقت یادم میفته کلی خدا را شکر میکنم که صدامو شنید و از سیاهی مطلق نجاتم داد
10 روز روزه افکار منفی گرفتم و با 21 روز ادامه میدم
روز یازدهم_روز اول روزه
این دو سه روز به ظاهر خوبم و هیچ نشونه ای از ناراحتی ندارم ولی با چند ثانیه فکر کردن یا حرف زدن بغضم میترکه و اشک میریزم
روز دهم
امروز برای اینکه به هیچی فکر نکنم با اشتیاق فراوان 30 تا دیکته و 30 تا امتحان فارسی را در عرض 3 ساعت صحیح کردم حتی حاضر بودم برگه های همکارام هم بگیرم صحیح کنم
تو توییتر یکی نوشته بارسا و اتلتیکومادرید بازی دارند
اصلا نمیدونم مال چه کشوری هستند و تا حالا هیچ علاقه ای به دیدن فوتبال باشگاهی خارجی نداشتم ولی دارم فکر میکنم چرا که نه
شاید سرگرمم کنه باید امتحان کنم
روز نهم
روزی که باد بهاری را حس کنم و حوصله پیاده روی داشته باشم مثل امروز
حتما روز خوبیه
شاید وسط همون پیاده روی زیر عینک آفتابی اشک بریزم شاید بیام خونه و از دیدن عکس پروفایل گردو هق هق هم کنم ولی حس بهار که بره زیر پوستم حالم خوب میشه
روز نهم
هنوزم صحنه های اون شب جلو چشمم میاد و قلبم مچاله میشه
میدونم هرگز نمیتونم فراموش کنم و ببخشم
ولی در کل خیلی آرومتر شدم
هر وقت حوصله کنم و کف دستامو بگیرم جلو آفتاب تا ویتامین و انرژی بگیرم مثل امروز حتما روز خوبیه
روز هشتم
دیروز با گریه شروع شد به خرید عید رسید و با خونه تکونی تمام شد
امروز با بی حسی شروع شده و از چیزی ناراحت نیستم و فقط فکرم درگیر اینه که چه شالی به مانتوم میاد
روز ششم
از اشتباهی که کردم پشیمون نیستم
برای همه کارهایی که کردم یه دلیل بزرگ و مهم داشتم
پس مهم نیست دیگران درباره ام چه قضاوتی میکنند
گذشت زمان همه چی را براشون مشخص میکنه
روز پنجم
فعلا شوک شدم و به خودم حق میدم که اتفاقات تو ذهنم تکرار بشه ولی در کل حالم امیدوار کننده است
روز سوم
آدم بدبختی دیگران را که میبینه بدبختی خودش یادش میره
اینقدر ذهنم درگیر قرض بالا آوردن...شده که حوصله ندارم به خودم فکر کنم
روز دوم