چه معجزاتی دیدم از این 21 روز
فعلا طول هفته نیاز نیست
ولی آخر هفته ها همچنان اتلاف وقت دارم پس شروع میکنم
تعداد روزش مهم نیست فقط شروع میکنم برای انگیزه گرفتن
خب برگردم به زندگی
امروز تقریبا خوب بود
ولی عصر به بعد جز آشپزی و کارای خونه کار دیگه ای نکردم
هنوزم تا خواب دو ساعت وقته برم به کارام برسم ولی قبلش دوش بگیرم بلکه کپکهای چند ساله ی مغزم شسته بشه بره
من میتوانم
بعد همه چی میرسیم به 21 روز
از چهارشنبه عصر که اومدم خونه فقط استراحت کردم حتی ظرف هم نشستم و غذا نپختم ولی با خودم خلوت کردم و تفکرات خوبی داشتم و نتیجه خوب بود
فکر کنم دیشبم یه خواب خوب دیدم که صبحی ازش سرخوش بودم ولی یادم نیومد
21 روز را از الان ادامه میدم
شادی و موفقیت بزرگترین انتقامیست که از زندگی میگیرم
برای همه ی کارام حتی برای آشپزی برنامه ریزی کردمِ
از بس ذهنم دسته بندی و طبقه بندی شده هر چی میگذره کارام بیشتر نظم میگیره و سرعت عملم بیشتر میشه و البته خودمم حس بهتری میگیرم
روز اول
دیگه باید به زندگی عادی برگردم
در روزهای آینده شرایط راحتی ندارم
کار و خستگی و استرس کنکور گردو و شروع پاییز و بقیه درگیری ها
باید قوی باشم و از تمام فکر و وقت و انرژیم برای بهتر شدن روزای آینده استفاده کنم
پس برم برای 21 روز جدید
ترکیبی ازدوری از اتلاف وقت و تات و فکرای بدرد نخور
و حفظ سلامتی و فکر مثبت و کتاب خوندن و نوشتن مطلب جدید و درس و خلاصه هر چی خوبه
برای همین باید جزییاتی که لازمه اینجا یا تو یه دفتر بنویسم که بتونم خودمو بررسی کنم
این چند روز دیگه امکانش نیست که طبق برنامه باشم ولی باید تات را کنترل کنم
تا الان که راضی نیستم تا شب ببینم چی میشه
17:03
برای امروز و فردا برنامه ریزی کردم
هرکجا که طبق برنامه پیش نرفت اینجا مینویسم
6:48
تا الان حدودا 75 دقیقه وقتم تلف شد
برنامه هم دو بار تغییر دادم ولی خوب پیش رفتهِ
18:46
همه چی طبق برنامه پیش رفت
23:00
زمان پیش بینی شده برای بعضی کارها دقیق نیست و همین باعث میشه برنامه را تغییر بدم
امروز مثلا زیاد سر گوشی نبودم ولی بازم حدود 100 دقیقه وقت تلف شده داشتم ! چه بد
21 روز جدید را ادامه نمیدم چون دیگه نیازی نیست و اوضاع تقریبا خوبه
اون فکر که میاد ولی زود میره چون دیگه سالهاست به این وضعیت عادت کردم
21 روز جدید چی باشه بهتره؟
1)زمان کمتری در شبکه های اجتماعی باشم؟
2)کتاب خوندن بیشتر ؟
3)غیبت نکردن که هنوز جز کارای بدیه که میکنم
4)رژیم غذایی سالمتر؟
5)کارای انگیزشی؟
6)مثبت اندیشی
7)نظم بیشتری به کارای روزانه ام بدم؟
چون 21 روز آینده ترکیب تابستون و مهرماه و شروع کاره بهتره آخری را انتخاب کنم که خود به خودبقیه را هم شامل میشه و وقتی مشغول کارام باشم خود به خود 3 و6 هم رعایت میشه
پس 21 روز جدید میشه متعهد بودن به برنامه ریزی روزانه
تو این روزای سخت که همه وا دادند اونی که بتونه بره جلو موفقه(از اثر مرکب یاد گرفتم )
تاثیر 21 روز قبلی زیاد بوده در حدی که همچنان دارم جزییات کارای روزانه را مینویسم ولی قرار بود از فکر نکردن و درگیری های ذهنی بنویسم
سعی میکنم 2 ساعت یک بار بیام بنویسم که چند دقیقه ذهنم درگیردیگران بوده
تا الان حدودا یک ربع
خواب دیشب فکرمو مشغول کرده و نمیخوام دلمو به راه بد بدم ولی نگرانم
9:54
خوبم
13:45
در حد چند دقیقه فکر و نتیجه گیری
17:16
امروز خیلی کار دارم و فرصت فکرکردن زیاد نیست
6:47
تا نیم ساعت پیش بیرون بودم و همش بدو بدو و حالم خوب بود تا اومدم خونه و تو اینستا یه عکس دیدم که شبیه یکی بود و یهو بغضم ترکید
خب دیگه این حال خودمو پذیرفتم و اینکه بعضی وقتا یادش بیفتم هیچ ایرادی نداره خیلی هم خوبه چون حالی که میشم با اینکه غم زیادی داره ولی خیلی قشنگه
13:13
درگیر کارام هستم و اوضاع خوبه
17:59
خیلی خسته ام و حالم بده در حدی که انگار تب دارم
این چند وقت از هر نظر و بیشتر از توانم روم فشار بود
خوبی حس و حالم جدیدم اینه که دیگه خیلی فکرمو مشغول نمیکنم که جواب این بدو بدو ها برمیگرده تو زندگیم و وقتی برنگشت کلی دلم بسوزه و آه و ناله
دیگه یاد گرفتم تا توان دارم تلاش کنم یا نتیجه میده یا نمیده و نداد چیکار میشه کرد این دنیا آشغاله دیگه
از سال دیگه یکمی میترسم
خستگی و کمبود وقت و کارای خودم و گردو و مشکلات دیگه ممکنه بپیچه بهم و ممکنه نتونم برای خودم و کارایی که دوست دارم وقت بزارم
چاره ای نیست باید باهاش کنار بیام
20:27
امشب کاری نکردم و خستگی در کردم یکمی سرحالترم
23:05
یه راه فکرنکردن مشغول بودنه
اتفاقا امروز خیلی کار دارم
7:14
بله اینجوری که معلومه امروز کارم سخته چون همین اول صب ح فکرم همش میره سمت یه نفر
از قلبم نگم که بدبخت مچاله شده
7:36
افتضاح....
8:05
دسته گلمو به آب دادم و فکرم آزادتر شد
تا الان 3 تا کابینت تمیز کردم
خونه تکونی پاییز باید امروز تموم بشه چون دیگه براش وقت و حوصله ندارم
11:11
مشغول کار هستم و اوضاع بد نیست
14:54
دارم از خستگی میمیرم. از بس کار کردم ولی اوضاع خوبه و خونه تکونی امشب تقریبا تمومه
با کار کردن فکر هم میاد ولی مهم نیست و اذیت نمیشم
21:59
خیلی خوب بود اگه الان مینوشتم پایان خونه تکونی پاییزه ولی 4 تا کار کوچیک موند و واقعا دیگه توان کار کردن ندارم .یکمی هم کمردرد گرفتم پس میزارم برای فردا
فعلا یکمی آهنگ گوش بدم سرحال بشم و بعد بخوابم
اوضاع احوال تفکراتم هم خوبه
یاد گرفتم بچسبم به به فکر مسخره و دیگه ولش نکنم تا بقیه فکرا نیان تو سرم
23:32
روز دوم
21 روز جدید را شروع میکنم
این مدت سعی میکنم به جز خودم و گردو به هیچکس دیگه فکر نکنم و برای هیچکس وقت نزارم
خانواده ام اگه ضروری شد استثنا هستند
بله دارم دایره را روزبه روز تنگ تر میکنم و مطمئنم نتیجه بدی نمیگیرم
پس از همین الان لحظاتی که برای دیگران حتی در حد فکر کردن وقت گذاشتم را یادداشت میکنم
کار سختیه چون فکر خودش میره و اتفاقا میخوام کنترلش کنم
یه فکرایی هم هست که درباره خودمه ولی دیگران هم داخلش نقش دارند حتی اون فکرا هم بهتره کمتر بشه
پس همه ی توجه میره رو خودم و زندگیم
20:33
گوگوش خوابم یا بیدارم بخونه و به کسی فکر نکنم
خیلی سخته در حد شکنجه ولی چاره ای نیست
20:43
به لطف مهمونی خونه ی مامان تا الان لحظه ای فکرم رفته و برگشته
22:58
حدود ده بیست دقیقه فکرم مشغول شد ولی الان دلم میخواد زیاد فکر کنم و احساساتی بشم ولی نمیتونم !
عجیبه
00:37
روزاول
پیاده روی کردم و اثر مرکب گوش دادم و چه جالب که این قسمت درباره محدود کردن روابط و رسانه . تفکر منفی و اخبار بود
خب کاری که قبلا خودم شروع کردم و باید شدتش را بیشتر کنم
تا الان خیلی مفید
9:15
فعلا تلگرامو بستم خیال خودمو راحت کردم تا بعد دویاره برسم به پاکسازی
امروز حوصله توییتر هم ندارم پس به کارام برسم تا امشب حتما یه فیلم ببینم
10:32
کارهای مدرسه تموم شد.به نطر خودم که خیلی خوب شد
استخر هم رفتیم
الانم منتظرم ناهار بپزه و بخوریم و لالا
14:37
خستگیم در رفت
طبق اون مقاله الان شدیدا استامینوفن لازم دارم ولی درد عشق شیرینه پس یکمی آهنگ گوش میدم تا این قلب بیچاره آروم بگیره بعد میرم سراغ کارام
17:08
هنوز هیچ کاری نکردم
18:21
تقریبا هیچی
ولی الان میخوام جزوه بنویسم
این 21 روز مفید بود خیلی زیاد و تا همین 20 روز کافیه چون میدونم ادامه میدم و الان خیلی اورژانسی به یک 21 روز جدید نیازدارم
20:24
روز بیستم
دیروز که همه چی افتضاح پیش رفت امروز هم در ادامه اش کلی کاردارم ولی اشکال نداره کم نمیارم
6:35
خب به سلامتی یه کار دیگه هم به هزار کاری که امروز داشتم اضافه شد
دیروزقبل بیرون رفتن قبضهای برق کل ساختمون جلو در افتاده بود و فرصت نمیشد بزارم رو برد و گذاشتم تو کیفم تا گم نشه و جناب دزد برد که پرداخت کنه!
حالا اداره برق رفتن و گرفتن قبض جدید هم به کارام اضافه شد
الان دلم میخواد اون دزد عوضی را نفرین کنم ولی خوشبختانه دیگه به کارما اعتقادی ندارم پس اصلا به اون دزد فکر نمیکنم و انرژی ذهنمو برای این چیزا نمیزارم
فقط به خودم لعنت میفرستم که چرا بی احتیاطی کردم و وقتی صدا ی موتور اومد نرفتم تو پیاده رو
6:58
تازه برگشتم خونه
14:45
داغونم ولی زندگی باید کرد
17:19
روز نکبتی بود
21:10
روز نوزدهم
نیم ساعت تویبتر و تلگرام و اینستا چرخیدم
برم که روزمو شروع کنم
امروز برای پیاده روی اول صبح وقت دارم هوا هم خنک شده ولی باید ناهار درست کنم و بقیه کارها و پیاده روی باشه برای برگشت از بانک .البته دارم بهانه میارم
6:43
مقدمه ی مطلبم را نوشتم که همیشه برام سخت ترین قسمت نوشتنه
7:16
صبحونه و یوگا و آشپزی
8:37
یه درس دیگه از جزوه علوم را نوشتم
9:43
چه توقعی از خودم دارم با این حال و اوضاع لعنتی که امروز داشتم
مرده شور این زندگیو ببرند
22:45
روز هجدهم
امروزم روز پرکاریه
جزییاتو نمینویسم و فقط اتلاف وقتو مینویسم
از 5.40 دقیقه صبح که بیدار شدم تا الان نیم ساعت سر گوشی بودم مفید و غیر مفید
7:38
تا الان کاملا مفید
13:26
یکمی تو توییتر چرخیدم به اضافه ی زمانی که الان اینجا گذاشتم که البته لازم بود خلاصه نیم ساعتی از برنامه عقب موندم برم که جبران کنم
15:37
شد یک ساعت که از برنامه عقب موندم ولی ناراضی نیستم
چون با خواهرم تلفنی حرف زدم و حالم خوب شد
18:07
منتظرم از املاک زنگ بزنند و استرس الکی گرفتم و بازم عقب افتادم
19:24
توییتر مثل چاه ویل می مونه و باید کمتر برم سراغش
بیرون نرفتم وساعتهای قبلی تقریبا جبران شد
20:57
طرح دیوار کلاسم تقریبا مشخص شد و باید از فردا درستش کنم
برای مقدمه ی مطلب جدیدی که میخوام تو سایت بنویسم کلی فکر کردم ولی بی فایده بود .فردا صبح که فکرم بازتره دربارش فکر میکنم.روز مفیدی بود دیگه برم لالا
22:48
روز هفدهم
صبح گردو را راهی مدرسه کردم با کلی غر غر و جنگ اعصاب
بعد با استرس رفتم برای امتحان رانندگی و یه ساعتی اونجا طول کشید و بعد رفتم آموزشگاه برای بقیه کارای قبولی
بعد پیاده اومدم خونه و الان در حال استراحتم
امروز یکمی به خودم جایزه میدم و یه ساعتی آهنگ گوش میدم و بازی و بعد میرم سراغ کارام
10:13
تا الان بیکار بودم فقط چند تا طرح برای دیوار کلاس سیو کردم.کی حال داره از این کارا بکنه ! لابد منِ بی هنر
چه گرفتاری شدم.بازم یه کار عملی دیگه.آخه چرااااا
نمیدونم با نمد درست کنم یا کاغذ رنگی
قایق درست کردن با کاغذ باطله های تو دستم بزرگترین هنری بوده که این چند سال تو مدرسه از خودم نشون دادم
یکمی بخوابم و برسم به بقیه کارام
12:52
دارم خونه تکونی میکنم.فعلا کمد دیواری را ریختم بیرون
15:49
تا ساعت 7 که مشغول مرتب کردن کمد بودم بعد هم که باید میرفتم املاک و ...
الان هم به شدت خوابم میاد
21:19
روز شانزدهم
صبح زود رفتم رانندگی
یه قسمتی از مسیر برگشت را پیاده اومدم
نیم ساعتی رفتم اینستاگرام الانم دارم از بی خوابی بیهوش میشم.صبح ساعت سه و نیم بیدار شدم و دیگه نخوابیدمِ
8:30
تا 10.30 خوابیدم بعد هم کلی گریه کردم و فکر کردم گمشده ام را چه جوری پیدا کنم
روزهای سختی میگذره
دیگه برم به کارام برسم
11:09
تا الان که افتضاح
از حالا به بعد ببینم چه میکنم
16:02
همچنان هیچ کاری نمیکنم
دارم به تهرانگردی فکر میکنم
بعد سفر شاید تنها چیزی باشه که حالمو خوب میکنه
17:15
اوضاع داره بهتر میشه
18:44
بالاخره جزوه 2 تا درسو نوشتم
21:35
روز پانزدهم
این دو روز گذشته بازم مسافرت بودم و یکمی وقت خالی داشتم ولی مفید نبود
الان هم دارم خستگی در میکنم تا کم کم موتورم روشن بشه البته به خاطر پرپر شدن ممکنه بی حال و حوصله باشم
17:51
هیچ کاری نکردم حالم بد بود جسمی روحی خستگی دلتنگی استرس
23:04
روز چهاردهم
امروز چقدر کار دارم و این حال بد اول صبح نفسمو گرفته
قلبم از غصه داره میترکه
باید بشینم فکر کنم و با خودم کنار بیام
طبق برنامه ای که دیشب ریختم از ساعت 7 باید کارامو شروع کنم نمیدونم میتونم یا نه
7:00
با حال بهتر روزمو شروع میکنم
7:37
از صبح تو خونه که کلی کار کردم بعد بیرون رفتم و آموزشگاه و داروخانه و خونه عمه رفتم امانتی مامانو گرفتم و خرید میوه و الان هم خسته ولی سرحالتر برگشتم خونه
البته صبح یک ساعتی هم برای یه تماس تلفنی وقت گذاشتم که اونم. بی نتیجه ولی مفید بود!
دیگه باید خونه را جمع آوری کنم
تعمیرکار هم قراره بیاد
یکمی هم بخوابم
فکر هم نکنم!
14:26
هم مفید بودم هم یکمی غیر مفید تو اینستا
الانم دارم دوباره فکر میکنم و غصه میخورم
به هیچی فکر نکنم
فکر نکنم
فکرنکنم
18:11
کار و کار و کار
الان هم سر یه چیزی اینقدر خندیدم که اشکم در اومد پس حالم خوبه
یکمی وقت تلف شد ولی اشکال نداره
22:33
روز یازدهم
تا الان 1 ساعت اتلاف وقت
7:42
نیم ساعت توییتر و تلگرام و اینستا بقیه اش خیلی مفید بود
15:58
همه چی خیلی عالی پیش رفت فقط الان یه ساعتی الکی تو اینستاگرام چرخیدم
1:16
مرتب کردن خونه
امتحان رانندگی
دو تا کار بانکی و کلی معطلی
مدرسه
آرایشگاه
الان هم گریه و زاری
15:53
اتلاف وقت شدید
تقریبا هیچ کار مفیدی نکردم
بدتر از همه اینکه روحیه ام خرابه
البته بعد سفر همیشه اینجوری میشم و دلیلش خستگیه که تو روزهای سفر که شارژم مشخص نمیشه و بعد که برمیگردم خودشو نشون میده
خب کم کم بهتر میشم
باید شام درست کنم و بعد یه برنامه ریزی بکنم برای فردا
کاش فردا اصلا بیرون نرم
شدیدا به موندن تو خونه نیاز دارم
21:13
5 شنبه و جمعه مسافرت بودم و تمام لحظات بسیار مفید بود
به مامانم سفارش لوبیا سبز داده بودم که برام بگیره و از دیشب بعد اینکه رسیدم خونه مشغول پاک کردن و خرد کردنم
امروز کلی کار دیگه هم ریخته سرم
بدترینش بانک رفتنه. چون رمز کارتم توسط یک انسان خنگ سوخت و حالا باید برم رمز جدید بگیرم
رانندگی هم دارم
از صبح تا الان لوبیا پاک کردم و کتاب صوتی گوش دادم
8:44
رفتم رانندگی
لوبیا
لوبیا
لوبیا
و چند تا کار مفید دیگه و جمعا شاید یه ساعت هم اینستا و تلگرام
8:55 شب
روز هشتم
بله امروزم دلم نمیخواد برم پیاده روی
بالاخره بعد چند وقت یه روز قراره کامل خونه باشم و آرامش بگیرم
یه برنامه ریزی بکنم تا شب بتونم به کلی کارام برسم
ببینم چه میکنم
7:26
از صبح فقط جزوه و سوال نوشتم و تا فصل 6 رفتم واقعا دم خودم گرم بقیه اش را از 15 شهریور شروع میکنم
دیگه میرم سراغ علوم
از بس نشستم سرگیجه گرفتم و زخم بستر زدم!
برم به بقیه کارا به خصوص کارای فردا برسم
15:43
خیلی کار داشتم و یکمی بی نظم پیش رفت ولی در کل بد نبود و شاید کلا یک ساعت و نیم اتلاف وقت داشتم
22:00
پیاده روی نرفتم
رفتم بانک بعد برای ناهار گردو نون خریدم و اومدم خونه
و ناهار درست کردم بعد هم نیم ساعتی تو دنیای مجازی چرخیدم و انرژی دادم و هیچی نگرفتم
هر چی میگذره بیشتر از دنیای مجازی بدم میاد و بازم باید محدودترش کنم
یه کتاب صوتی دیگه با صدای نیما رییسی خریدم و چقدرآرامش میده
الان هم میخوام ورزش کنم
9:18
ورزش کردم و هم زمان با حلقه زدن اثر مرکب گوش کردم
یکمی اخبار خوندم
و حالا باید آماده بشم برای رانندگی
10:30
رفتم رانندگی بعد رفتم بانک برای پرداخت قبض امتحان
نمیدونم چرا صبح یادم نبود
بعد اومدم خونه و تا الان فقط خوردم!
ازون خوردنای عصبی
یکم بخوابم
15:35
باید جزوه بنویسم
بازم ورزش کنم تا بخور بخور ظهر جبران بشه و حتما آخرش یوگا کنم خستگی این چند روز از تنم بره
برای سایت یه مطلب نصفه دارم باید امشب تمومش کنم و عکساشو چک کنم
خلاصه با برنامه ریزی که کردم تا شب خیلی کار دارم ببینم چیکار میکنم
گوشی دیگه تعطیل
16.25
گوشی که تعطیل نبود ولی هم ورزش کردم هم جزوه نوشتم
مطلب سایت هم یکمی ویرایش و تایپ کردم
خلاصه مفید بود
دیشب یادم رفت بنویسم
روز پنجم
زود بیدار شدم برم پیاده روی ولی حالشو ندارم
امروزم خیلی کار دارم و روز شلوغیه و بهتره اول صبح خودمو خسته نکنم
بشینم بقیه جزوه مو بنویسم
دیشب یادم رفت بنویسم دیروز تو آرایشگاه که بودم یه کتاب پی دی افی که سفرنامه بود را تموم کردم
تو استخر هم هی رفتم زیر آب و با خودم حرف زدم!
خلاصه تمام اون چند ساعت مفید بود
6:58
خونه را مرتب کردم و صبحانه خوردم
جزوه ننوشتم به جاش درباره بایزید بسطامی خوندم و یه مستند دیدم
با گردورفتیم جواب آزمایشمو گرفتم
بعد رفتیم معاینه چشم
بعد خرید
الانم ناهار و خواب
از وقتی میخوام وقتم تلف نشه چقدر کار ریخته سرم
13:18
رفتم جشن مدرسه و یک ساعت نمایش شاد نگاه کردم و آهنگ و دست و جیغ و هوراااا
بعد سر و کله زدن با املاکی و....
و بالاخره کارای امروز تموم شد
دارم از خستگی می میرم ولی خوبه حسُّم!
21:04
روز چهارم
صبح که رفتم رانندگی بعدم بانک و الان نیم ساعت استراحت کنم و ارامش بگیرم و شاید بخوابم تا ظهر برای امتحان سرحال باشم
8:26
دارم از اضطراب خفه میشم
9:34
بعد از مدتها مجبور شدم قرص اضطراب بخورم یکمی بهترم
البته خودمو لوس کردم و اصولا اضطرابی نیستم و الانم بزنم به بی خیالی و قبول نشدم مهم نیست و این حرفا حالم بهتر میشه
خب با این شرایط نیاز به توضیح نیست که هیچ کار مفیدی نکردم
10:35
تمام اون اضطراب شد افسردگی و یکمی گریه کردم و خوابیدم
13:39
آرایشگاه و استخر و الان هم استراحت
20:25
روز سوم
دیشب زود خوابیدم و 5 بیدار شدم نمیخواستم برقو روشن کنم و نتونستم چیزی بنویسم و فقط سر گوشی بودم تلگرام اینستاگرام توییتر و هیچ کجا هم هیچ خبر بدرد بخوری نرود و تا شبم نیست پس دیگه به گوشی کاری ندارم مگه گرفتن و دادن پیامهای مهم
خوابم میاد ولی استرس کارای امروزم نمیزاره
6:08
پیاده روی و جمع آوری اتاق و روشن کردن ماشین لباسشویی
8:27
باید میرفتم مدرسه ولی خسته بودم خوابیدم دارم ناهار درست میکنم و چند تا کار دیگه بکنم تا آماده بشم برم رانندگی
لعنت به این رانندگی که اینقدر وقتموداره میگیره
10:08
رانندگی رفتم و فردا میرم برای امتحان شهر و امروز هیچ کار دیگه نمیکنم .
ناهار و خواب و عصر هم فقط تو ذهنم تمرکز میکنم وگوش د ادن به صوتی های ضبط شده کلاس و تجسم امتحان
14:17
روز دوم
1 ساعت این 4 ساعت را برای انجام یه کار مهم وقت گذاشتم که به اندازه یه هفته مفید بود
نتیجه گیری آخر شب:4 ساعت اتلاف وقت که کاش یه ساعتشو خوابیده بودم
در کل روز مفیدی بود
روز اول
تبصره:نوشتن تو وبلاگ اتلاف وقت نیست
اتلاف وقت همچنان بزرگترین معظل منه به خصوص الان که این همه کار دارم
21 روز اتلاف وقت را شروع میکنم
امروز از ساعت 6 تا 1 کاملا مفید بود و با رانندگی و استخر گذشت
از ساعت 1 تا الان حدودا 2 ساعتم مفید بود که جزییاتش مهم نیست و بقیش هیچی یعنی امروز تا الان 4 ساعت اتلاف وقت داشتم
خب از اینجا به بعد را دریابم
روزاول
وضعیت لاغری و ورزش و پیاده روی خوب پیش میره
کتاب صوتی گوش دادم ولی زیاد نخوندم و ننوشتم
یه اتفاق خوب برام افتاده اینکه بالاخره میتونم دلمو بزارم کنار و منطقی تر فکر کنم
رابطه ام با خودم بسیار زیاد خوب شده و باید بیشتر مراقب خود دوست داشتنی ام باشم
از دو جا بوهای جدید میاد ولی واقعا حوصله ماجرای جدید ندارم و دیگه اجازه نمیدم کسی بهم نزدیک بشه
امروز هم برنامه ریزی شده میرم جلو و شب این پست کاملتر میشه
روزنهم
روز دوم خیلی مشغول بودم
بعد از چند سال یه مشکل اداری مامان را حل کردم
شاگرد داشتم
بالای کمد را مرتب کردم
چند تا قبض دادم و کار بانکی انجام دادم
شب مامان به مناسب حل شدن اون مشکل شام داد
آخر شب یک داستان صوتی گوش دادم
و با یکی که بلاک کرده بودم آشتی کردم با کلی جر و بحث و متلک و هنوز مطمئن نیستم آشتی موندیم یا نه
و حالا امروز باید بیشتر کار کنم و اگه بتونم تا فردا خونه تکونی را تموم کنم دیگه میتونم با خیال راحت از اسفندم لذت ببرم
این پست کامل میشه
"برگرد عشقم تو بی من نمیتونی بمونی هنوز اونقدر تو رو میخوا م که نزارم دور بمونی"
روز سوم شادی
بعدا بلاک را باز کردم
تلگرام را نمیبندم و باید اراده کنم و خودم نرم
امروز نمیتونم ورزش کنم
این پست را تا شب کامل میکنم
21 روز شادی
لاغری
ورزش
اتلاف وقت
دوری از افکار منفی
کتاب خوندن و نوشتن
استقبال بهار
اینقدر سوژه برای 21. روز دارم نمیدونم کدوم را شروع کنم
خب همه را با هم پیش میبرم با اسم 21 روز شادی
صبح از بس گیج بودم یادم رفت وزن کنم الان 66.7 کیلو هستم پس صبح حتما کمتر بودم
اتلاف وقتم افتضاحه و از شنبه تا الان نتونستم حتی یه ربع از وقتم درست استفاده کنم
اصلا تمرکز ندارم
امروز برم آرایشگاه و برگردم حتما میشینم سر یه کاری حتی اگه شده دیدن فیلم باشه
واقعا لازم دارم چند دقیقه هم که شده رو یه کاری تمرکز کنم
روز سوم
دیروز همه چی خیلی بد پیش رفت
هیچ کار مفیدی نکردم
فقط با 3 نفر که مشکل داشتن گپ زدم
میتونم دلمو خوش کنم که ثواب کردم
تا تونستم خوردم
وزن دیروزم 66.9
امروزم 66.9
روز دوم